پست ثابت

به نام او که فکر وجان مارا

به آب عشق و خاک حکمت آمیخت

باعرض سلام واحترام

این پست را به رسم ادب وخوش آمد گویی

برای آشنایی وارتباط ثابت میگذارم

ضمنا در صورت اختلال فونت مطالب درصفحات

 شما میتوانید از طریق منو view

وزیر فهرستtext size

نسبت به انتخاب فونت مناسب در صفحه خود اقدام فرمایید/متشکرم

*****************************

 

منظومه عشق

 

منظومه عشق

عشق قدرت ازلی وابدی است همچون وجود خداوند،

و انسان محصول اراده عشق است.

لذا تولد که خود حادثه ای مشحون عشق است ویا عاشق

شدن، یعنی برخورداری از زندگی

وعاشق ماندن یعنی جاودانگی در حیات،

بنابراین تولد دیگری در دنیای عاشق وجود ندارد.

 ((چون که صد آید نود هم پیش ماست))

تولد واقعی، حضور عاشقانه در دنیای پاکی ها و همنوايی و اتحاد

 با سایر مخلوقات الهی است که از ازل تا ابد حضورشان

عاشقانه است .

ما سمیعیم و بصیریم و هوشيم با شما نامحرمان، ما خاموشیم

حضور در دنیای عاشقان مستلزم ایمان واعتقاد به قوانین آن

است و در دنیای عاشقان قانونی جز تسلیم ورضانیست .

تولد واقعی انسان از اسرار است همچون راز لیلةالقدر،

هرکس تولد خود را درک کند لیلةالقدر را درک کرده است

بنابراین باید دید درک کدام مرحله از تولد های ذیل

 درک لیلةالقدر است؟

آن روز که در عالم زر بلی گفتیم وعهدنامه امضا نمودیم.

آن روز که در اراده الهی مخلوقی به نام ((من)) رقم خورد.

آن روز که اراده پدر ومادرم در اطاعت امر پروردگار رقم خورد.

آن روز که بر حسب وظیفه دعوت الهی رالبیک گفته و پا به دنیای

 مادی گذاشتم.

آن روز که بلوغ جنسی وفکری ام منشأ اثر وثمر گردید.

لحظه های مرگ وزندگی جز طلوع وغروب وخواب وبیداری ام نبود

که هر کدام تولدی دوباره است.

به هر تجربه حضوری را و با هر حضورتولدی را تجربه کردم .

ازدواج - استقلال - تولدی در ولادت بود

چهل سال تنفس وزندگی ،

آزمون وخطا ،هجرت،مجاهده ،

تفکر ،تعقل،تعلیم وتربیت،دقت وتجربه،

سود وضررهای متعددمنجر به منظومه ای

به نام عشق شده است.

جهل ونادانـی ، تجـربـه وعلـم، خواستن، یافتـن، برخوردارشدن،

 پرورش یافتن، تبدیل به میوه جدید شدن به نام عشق، تولدی در

دنیای عاشقان تحت لوای خدای عشق،

آنجا که برای بودن تکلیفی جز بودن نیست.

نگاه عاشقانه

نگاه عاشقانه

در نگاه عاشقانه هيچ زشتي و پليدي وجود ندارد حتي كسانيكه عاشق نيستند همچون عناصر مادي در طبيعت به خدمت امور عاشقان در مي آيند كه از اين بابت قابل ستايشند در نگاه عاشقانه شكست و تلخي و بيماري و ناداري وجود ندارد و مرگي از جنس نبودن بي معناست .

          نگاه عاشقانه امروز داروي جميع دردهاي بشر و پشتوانه حيات جاودانه اوست اگر ادبيات عشق و شيوه عاشق شدن به دست بشر كشف شده بود در اولين فرصت ممكن اقدام به تاسيس دانشگاه عشق مي نمودند كه راه نجات بشريت از گرفتاريهاي مادي دنيا عاشق شدن است

  نگاه عاشقانه پوششي براي نديدن عيوب نيست كه از اين منظر عيبي وجود ندارد بلكه به تناسب ضعف معرفتي ما به وجود و به عبارتي نداشتن نگاه عاشقانه به هستي و آنچه دراوست عيب مي گيريم احساسات و برداشت ما از كائنات به ميزان معرفتي است كه از طريق نگاه عاشقانه كسب كرده ايم

 

       همچنانكه بذر و يا ريشه نهال در گياهان با گرما و حرارت زمين متحول شده و عمل رشد و بقاء در سطح زمين صورت مي گيرد،عشق در رابطه با معشوق حرارتي ايجاد مي كند كه استعداد فهم و معرفت عاشقانه را از طريق همجواري و ارتباط متقابل خلق مي نمايد .اين همان رازي است كه مردم از آن بيخبرند.

 

عشق عامل اصلي ثبات وپايداري نظام كائنات است. ونگاه عاشقانه رمز بهره مندي از اين گنج حيات بخش.پس آنرا كه بي بهره از عشق است زنده نمي شود خواند وكسي كه برخوردار از آن هرگز نمي ميرد....هم آنانند عند ربهم يرزقون

عشق لذت نیست،بلکه لذتهای جسمانی پایین ترین سطوح  تولیدات آن است.عاشقان اعضای اتحادیه تولید لذت برای بقای آفرینشند.

باران رحمتش که همه مهربانی است 

     از عشق میوه خیزد و از جنگ وجهل خس

«تو را هرگز نمی رانم »(رازهايِ لاك ومهرِعاشقانه)

«تو را هرگز نمی رانم »

 

(رازهايِ لاك ومهرِعاشقانه)

 

*********************************************

تو را هرگز نمی رانم که بر دل می نشانم بذر پاکِ مِهر وایمانت

که تا روشن شود دنیایِ زارِ عاشقانِ بی محبت

یا بپرهیزی ز خار نا صوابیهای باغ زندگانی ......

بگو با من ،نه از دیگر که از خویشم و خود

هستی ومستی ،نِی ز دنیاهای زشت و وادی هرمان وپستی........

ولیکن من گُلم

آن نازک اندیشِ بهشتِ آرزوهایِ دل عاشق که تیرِ غمزه چشمش جهان زیر وزبر دارد .

مرا مِهری بنِه بر سینه وز آن مِهر روشن کن ضمیرم را

که هرگز ره ندارد خاطر آشفته در سِیر ضمیر من

مگو با شیشه نامم را

که من نی جام وني سنگم ،

سبکبالم در اوج آسمانها همچو عَنقا شاهد وناظر

وهرگز آه و رنج وماتمی از من ندیده کس

بنه دست محبت بر پر وبالم وزیبا کن به لطفت حجله گاه آشیانم را

دل غمگین خود بگذار وشهد خوشگوار ولذتِ عشق وطَرَب بردار....

تو را هرگز نمی رانم

ولیکن هر چه میخواهی بگو جز فرغت و هجران که رنج وغم برای وصل یارانِ وفا

تنها کلید آفرینش بود ومی باشد .

تو را هرگز نمی رانم

که گر رانم بیفتد آسمان از عرش ومیرد کهکشان از غم وخاموشی فرا گیرد زمان را از غم خورشید وگر صد ناله انگیزی وصد زنجیر را بر گردنم ریزی وصد دامان به صد چاک بلا بر خاک اندازی من از اوج صفا ومهربانی با صدای گرم و آه خفته در قلبم

همی گویم

که من هم دوستت دارم.

چه بی معنی است بی تو ماندن وبودن

کجا گوش ودلی باشد که با من همنوا گردد

کدامین دیگر است آنکو بفهمد سرّعشق و عشق بازیها ومستی را .

بمان آری ولی با من ،

نمان آری ولی بی من ،

بیاد آور که می گفتی با تواَم هرگاه و....

تنم را آرزوئی جز رهائی نیست که با وصلت رها باشد.

مرا میعاد اوج آسمانها در کنار رب الارباب است وبس.

وتو آن شعله زیبای شب افروز من در قعر تاریکی

اگر از خاطرت رفتم ملالی نیست

ولیکن لاله روید از شمیم همنشینی های دنیایت

وتابد نور هستی بخش سیرت همچنانی کز از ل تابیده و هرگز ...........

که تو آرام جان هستی ، بمان ای مهربانتراز گل نرگس .

منظومه عشق

 منظومه عشق

 

عشق قدرت ازلی وابدی است همچون وجود خداوندو انسان محصول اراده

عشق است لذا تولد که خود حادثه ای مشحون عشق است ویا عاشق

 شدن، یعنی برخورداری از زندگی وعاشق ماندن یعنی جاودانگی در حیات،

 بنابراین تولد دیگری در دنیای عاشق وجود ندارد. ((چون که صد آید نود هم

 پیش ماست))

تولد واقعی، حضور عاشقانه در دنیای پاکی ها و همنوايی و اتحاد با سایر

 مخلوقات الهی است که از ازل تا ابد حضورشان عاشقانه است .

ما سمیعیم و بصیریم و هوشيم          با شما نامحرمان، ما خاموشیم

حضور در دنیای عاشقان مستلزم ایمان واعتقاد به قوانین آن است و در

دنیای عاشقان قانونی جز تسلیم ورضانیست .

تولد واقعی انسان از اسرار است همچون راز لیلةالقدر، هرکس تولد خود را

 درک کند لیلةالقدر را درک کرده است بنابراین باید دید درک کدام مرحله از

 تولد های ذیل درک لیلةالقدر است؟

آن روز که در عالم زر بلی گفتیم وعهدنامه امضا نمودیم.

آن روز که در اراده الهی مخلوقی به نام ((من)) رقم خورد.

آن روز که اراده پدر ومادرم در اطاعت امر پروردگار رقم خورد.

آن روز که بر حسب وظیفه دعوت الهی رالبیک گفته و پا به دنیای مادی گذاشتم.

آن روز که بلوغ جنسی وفکری ام منشأ اثر وثمر گردید.

لحظه های مرگ وزندگی جز طلوع وغروب وخواب وبیداری ام نبود که هر

 کدام تولدی دوباره است.

به هر تجربه حضوری را و با هر حضورتولدی را تجربه کردم .

ازدواج – استقلال – تولدی در ولادت بود

چهل سال تنفس وزندگی ،آزمون وخطا ،هجرت،مجاهده ،تفکر ،تقعل،تعلیم

 وتربیت،دقت وتجربه،سود وضررهای متعددمنجر به منظومه ای به نام عشق

 شده است.

جهل ونادانـی ، تجـربـه وعلـم، خواستن، یافتـن، برخوردارشدن، پرورش

یافتن، تبدیل به میوه جدید شدن به نام عشق، تولدی در دنیای عاشقان

 تحت لوای خدای عشق، آنجا که برای بودن تکلیفی جز بودن نیست.

 

 

 

نگاه عاشقانه

         

نگاه عاشقانه

 

در نگاه عاشقانه هيچ زشتي و پليدي وجود ندارد حتي كساني كه عاشق نيستند همچون عناصر مادي در طبيعت به خدمت امور عاشقان در مي آيند كه از اين بابت قابل ستايشند در نگاه عاشقانه شكست و تلخي و بيماري و ناداري وجود ندارد و مرگي از جنس نبودن بي معناست .

          نگاه عاشقانه امروز داروي جميع دردهاي بشر و پشتوانه حيات جاودانه اوست اگر ادبيات عشق و شيوه عاشق شدن به دست بشر كشف شده بود در اولين فرصت ممكن اقدام به تاسيس دانشگاه عشق مي نمودند كه راه نجات بشريت از گرفتاريهاي مادي دنيا عاشق شدن است.

  نگاه عاشقانه پوششي براي نديدن عيوب نيست كه از اين منظر عيبي وجود ندارد بلكه به تناسب ضعف معرفتي ما به وجود و به عبارتي نداشتن نگاه عاشقانه به هستي و آنچه دراوست عيب مي گيريم احساسات و برداشت ما از كاينات به ميزان معرفتي است كه از طريق نگاه عاشقانه كسب كرده ايم

*******************************************

 

      همچنانكه بذر و يا ريشه نهال در گياهان با گرما و حرارت زمين متحول شده و عمل رشد و بقاء در سطح زمين صورت مي گيرد،عشق در رابطه با معشوق حرارتي ايجاد مي كند كه استعـداد فهــم و معرفت عاشقــانه را از طريق همجواري و ارتباط متقابل خلق مي نمايد .اين همان رازي است كه مردم از آن بي خبرند.

*******************************************

عشق عامل اصلي ثبات وپايداري نظام كاينات است و نگاه عاشقانه، رمز بهره مندي از اين گنج حيات بخش.پس آن را كه بي بهره از عشق است زنده نمي شود خواند وكسي كه برخوردار از آن، هرگز نمي ميرد....هم آنانند: عند ربهم يرزقون

عشق لذت نیست،بلکه لذت های جسمانی پایین ترین سطوح  تولیدات آن است.عاشقان اعضای اتحادیه تولید لذت برای بقای آفرینشند.

باران رحمتش که همه مهربانی است                 از عشق میوه خیزد و از جنگ وجهل خس

 

تورا هرگز نمی رانم+   بمان ای مهربانتراز گل نرگس .

«تو را هرگز نمی رانم »

(عاشقانه)

تو را هرگز نمی رانم که بر دل می نشانم بذر پاک مهر وایمانت، که تا روشن شود دنیا ترا از عاشقان بی محبت یا بپرهیزی ز خار نا صوابیهای باغ زندگانی هم،

بگو با من ،نه از دیگر  که از خویشم و خود ، هستی ومستی ،نی ز دنیاهای زشت و وادی هرمان وپستی ها

ولیکن من گلم، آن نازک اندیش بهشت آرزوهای دل عاشق که تیر غمزه چشمش جهان زیر وزبر دارد .

مرا مهری بنه بر سینه وز آن مهر روشن کن ضمیرم را که هرگز ره ندارد خاطر آشفته در سیر ضمیر من .

مگو با شیشه نامم را .

که من نی جام ونی سنگم ، سبکبالم در اوج آسمانها همچو عنقا شاهد وناظر .

وهرگز آه رنج وماتمی از من ندیده کس .

بنه دست محبت بر پر وبالم وزیبا کن به لطفت حجله گاه آشیانم را .

دل غمگین خود بگذار وشهد خوشگوار ولذت عشق وطرب بردار

تو را هرگز نمی رانم ولیکن هر چه میخواهی بگو جز فرقت و هجران که رنج وغم،

 برای وصل یاران وفا تنها کلید آفرینش بود ومی باشد .

 تو را هرگز نمی رانم که گر رانم بیفتد آسمان از عرش ومیرد کهکشان از غم

 وخاموشی فرا گیرد زمان را از غم خورشید

وگر صد ناله انگیزی وصد زنجیر را بر گردنم ریزی

 وصد دامان به صد چاک بلا بر خاک اندازی من از اوج صفا ومهربانی با صدای گرم و آه خفته در قلبم همی گویم :

 

که من هم دوستت دارم.

چه بی معنی است بی تو ماندن وبودن

کجا گوش ودلی باشد که با من همنوا گردد

کدامین دیگر است آنکو بفهمد سرعشق و عشق بازیها ومستی را .

 بمان آری ولی با من ،نمان آری ولی بی من ،بیاد آور که می گفتی ......

    با توأم هرگاه و....

تنم را آرزوئی جز رهائی نیست که با وصلت رها باشد.

مرا میعاد اوج آسمانها در کنار رب الارباب است وبس.

وتو آن شعله زیبای شب افروز من در قعر تاریکی

اگر از خاطرت رفتم ملالی نیست ولیکن لاله روید از شمیم همنشینی های دنیایت

 وتابد نور هستی بخش سیرت همچنانی کز ازل تابیده و هرگز ...........

که تو آرام جان هستی ،

                              بمان ای مهربانتراز گل نرگس .

تو را هرگـز نمی رانـم

تو را هرگـز نمی رانـم                                    

تو را هرگز نمی رانم که بذر پاک مهر و ایمانت که تا روشن شود دنیای تار عاشقان بی محبّت یا بپرهیزی ز خار ناصوابیهای باغ زندگانی.

بگو با من، نه از دیگر که از خویش و خود و هستی و مستی، نی ز دنیاهای زشت و وادی هرمان و پستی و لیکن من گلم آن نازک اندیش بهشت آرزوهای دل عاشق که تیر غمزه چشمش جهان زیر و زبر دارد.

مرا مهری بنه بر سینه وز آن مهر روشن کن ضمیرم را که هرگز ره ندارد خاطر آشفته در سیر ضمیر من.

مگو با شیشه نامم را.

که من نی جام و نی سنگم، سبکبالم در اوج آسمانها همچو عنقا شاهد و ناظر

و هرگز آه رنج و ماتمی از من ندیده کس.

بنه دست محبّت بر پر و بالم و زیبا کن به لطفت حجله گاه آشیانم را.

دل غمگین خود بگذار و شهد خوشگوار و لذّت عشق و طرب بردار.

تو را هرگز نمی رانم و لیکن هر چه میخواهی بگو جز فرغت و هجران که رنج و غم برای وصل یاران، وفا تنها کلید آفرینش بود و می باشد.

تو را هـرگـز نمی رانم که گـر رانم بیفتد آسمـان از عرش و میـرد کهکشـان از غم و خاموشی فرا گیرد زمان را از غم خورشید و گر صد ناله انگیزی و صد زنجیر را بر گردنم ریزی و صد دامان به صد چاک بلا بر خاک اندازی من از اوج صفا و مهربانی با صدای گرم و آه خفته در قلبم همی گویم.

که من هم دوستت دارم.

چه بی معنی است بی تو ماندن و بودن.

کجا گوش و دلی باشد که با من همنوا گردد.

کدامین دیگر است آنکو بفهمد سرِّ عشق و عشق بازیها و مستی را.

بمان آری، ولی با من. نمان آری ولی بی من، بیاد آور که می گفتی با توأم هر گاه و ...

تنم را آرزوئی جز رهایی نیست که با وصلت رها باشد.

مرا میعاد اوج آسمانها در کنار ربّ الارباب است و بس.

و تو آن شعله زیبای شب افروز من در قعر تاریکی.

اگر از خاطرت رفتم ملالی نیست و لیکن لاله روید از شمیم همنشینیهای دنیایت و تابد نور هستی بخش سیرت همچنانی کز ازل تابیده و هرگز .....

که تو آرام جان هستی، بمان ای مهربانتر از گل نرگس.

نگاه عاشقانه

  متن های عاشقانه

نگاه عاشقانه

در نگاه عاشقانه هيچ زشتي و پليدي وجود ندارد حتي كسانيكه عاشق نيستند همچون عناصر مادي در طبيعت به خدمت امور عاشقان در مي آيند كه از اين بابت قابل ستايشند در نگاه عاشقانه شكست و تلخي و بيماري و ناداري وجود ندارد و مرگي از جنس نبودن بي معناست .

          نگاه عاشقانه امروز داروي جميع دردهاي بشر و پشتوانه حيات جاودانه اوست اگر ادبيات عشق و شيوه عاشق شدن به دست بشر كشف شده بود در اولين فرصت ممكن اقدام به تاسيس دانشگاه عشق مي نمودند كه راه نجات بشريت از گرفتاريهاي مادي دنيا عاشق شد

  نگاه عاشقانه پوششي براي نديدن عيوب نيست كه از اين منظر عيبي وجود ندارد بلكه به تناسب ضعف معرفتي ما به وجود و به عبارتي نداشتن نگاه عاشقانه به هستي و آنچه دراوست عيب مي گيريم احساسات و برداشت ما از كائنات به ميزان معرفتي است كه از طريق نگاه عاشقانه كسب كرده ايم

*******************************************

 

      همچنانكه بذر و يا ريشه نهال در گياهان با گرما و حرارت زمين متحول شده و عمل رشد و بقاء در سطح زمين صورت مي گيرد،عشق در رابطه با معشوق حرارتي ايجاد مي كند كه استعداد فهم و معرفت عاشقانه را از طريق همجواري و ارتباط متقابل خلق مي نمايد .اين همان رازي است كه مردم از آن بيخبرند.

*******************************************

عشق عامل اصلي ثبات وپايداري نظام كائنات است. ونگاه عاشقانه رمز بهره مندي از اين گنج حيات بخش.پس آنرا كه بي بهره از عشق است زنده نمي شود خواند وكسي كه برخوردار از آن هرگز نمي ميرد....هم آنانند عند ربهم يرزقون

عشق لذت نیست،بلکه لذتهای جسمانی پایین ترین سطوح  تولیدات آن است.عاشقان اعضای اتحادیه تولید لذت برای بقای آفرینشند.

باران رحمتش که همه مهربانی است             از عشق میوه خیزد و از جنگ وجهل خس

 

*******************************************

منظومه عشق

 منظومه عشق

عشق قدرت ازلی وابدی است همچون وجود خداوندو انسان محصول اراده عشق است لذا تولد که خود حادثه ای مشحون عشق است ویا عاشق شدن، یعنی برخورداری از زندگی وعاشق ماندن یعنی جاودانگی در حیات، بنابراین تولد دیگری در دنیای عاشق وجود ندارد ،چون که صد آید نود هم پیش ماست

تولد واقعی حضور عاشقانه در دنیای پاکیها وهمنوائی و اتحاد با سایر مخلوقات الهی است که از ازل تا ابد حضورشان عاشقانه است .

ما سمیعیم وبصیریم وهمیشه                                                 با شما نامحرمان ،ما خاموشیم

حضور در دنیای عاشقان مستلزم ایمان واعتقاد به قوانین آن است و دنیای عاشقان قانونی جز تسلیم ورضانیست .

تولد واقعی انسان از اسرار است همچون راز لیلةالقدر،هرکس تولد خود را درک کند لیلةالقدر را درک کرده است بنابراین باید دید درک کدام مرحله از تولد های ذیل درک لیلةالقدر است.

آن روز که در عالم زر بلی گفیم وعهدنامه امضانمودیم

آن روز که در اراده الهی مخلوقی بنام من رقم خورد

آن روز که اراده پدر ومادرم در اطاعت امر پروردگار رقم خورد

آن روز که بر حسب وظیفه دعوت الهی رالبیک گفته و پا به دنیای مادی گذاشتم

آن روز که بلوغ جنسی وفکری ام منشأ اثر وثمر گردید

لحظه های مرگ وزندگی جز طلوع وغروب وخواب وبیداری ام نبود که هر کدام تولدی دوباره است.

به هر تجربه حضوری را و با هر حضورتولدی را تجربه کردم .

ازدواج – استقلال – تولدی در ولادت بود

چهل سال تنفس وزندگی ،آزمون وخطا ،هجرت،مجاهده ،تفکر ،تقعل،تعلیم وتربیت،دقت وتجربه،سود وضررهای متعددمنجر به منظومه ای به نام عشق شده است

جهل ونادانی ، تجربه وعلم ،خواستن ،یافتن،برخوردارشدن،پرورش یافتن،تبدیل به میوه جدید شدن به نام عشق تولدی در دنیای عاشقان تحت لوای خدای عشق ،آنجا که بای بودن تکلیفی جز بودن نیست.