شور و مستی

 

تا که کویر، منشأ فیض و ثمر شود

فلاّحِ عرصه، کافر و خونین جگر شود

 

دردی است درد عشق که اندر علاج آن

هر چندکه، سعی بیش نمایی بتر شود!

 

چرخ فلک ز خوب و بدش جمله بگذرد

بی روی دوست، عمر و زمان کِی به سر شود

 

ترسم ز آه دل چو به محراب می رسد

ابلیس، غمزه آرد و او بی اثر شود

 

حاشا به لطف یار که در عرصه نجات

ما را ز در براند و یار دگر شود

 

تخم نکشته را به کجا حاصل آیدش !؟

بی مایه نان طلب کنی، آخر مگر شود؟!

 

آن را که وصل عالم اُنسش مراد شد

در صدر و منتهی بیشیند، قّدّر شود

 

بر طاقِ عرش با خط رعنا نوشته اند

هر کس نگشته عاشق و بیدل، بدر شود

 

شهدی به کام غیر مسلمان نمی رسد

گر پادشاه مُلک و شّهِ بحر و بر شود

 

از آن که دل به ضرب ستم بشکند، مگو

هر کس، که حق سبک شمرد، بد گُهَر شود

 

سیِّد: ز شور و مستی به خلقِ خدا مخند

بس خنده ها، که موجب بیم و خطر شود