هفت شهـر عشــق

هفت شهـر عشــق

 

        سینه ات صندوق علم ذی الجلال است ای نگار   

            آفتــابــی بهــر من، در ظلمت شبهــای تـار

 

            دست مهـرت از سر سودایي ام كوتـه مبــاد    

              لطف فرمــا و قـدم بر روي چشمــانم گـذار

 

         قطــره اي ازكوثـــر پيــدا و پنهــانـم بـده      

      جرعـه نـوش بـاده عشقـــم ، مـرا منّت گذار

 

      چند گويم از مصـاف عقل و دل،اي جان جان   

          كيش و مات است، دين ودنياي من اندراين قمار

 

   هرچه مي پويـم نصيبم نيست غير از تشنگـي 

           هر چه مي نوشــم ازاين باده نمي يابـم قـرار

 

تيـر هجران چون به جولانگاه قلبم مي رســد  

      از فراق دوست ، جان بر مي كشد داد و هوار

 

سرخوشم از همنشيني چون تو دردر ياي عشق 

           ور نـه بـر پا مـي شـود ميخـانه قـوم ضـرار

 

چشم و گوشم والـه و شيدایي روي تو شــد  

        جز غــزل گفتن  مرا نـايد به دوران هيـچ كار

 

هفت شهــر عشـــق را سيـِّـد بـه دنبــال تـو گشت

تا به كــي عــاشق كشي در پيش داري و فــــرار ؟

نیــایش

 

نیــایش

وجودم سرشار از نیاز و تشنگی به آب ، و حیات و جاودانگی است که از بستر کائنات منظّم و قدرتمند هستی تراوش می کند.

به من عطش و به آب ، شهد گوارا عنایت کن تا در مجموعه هوشمند و توانای هستی مؤثّر و مفید باشم. مرا در تراز اعلیِ برخورداری و توانمندی قرار ده تا همچنان به همدوشی با نظام هستی افتخار کنم.

نیایشم را با آگاهی و توجّه به ذات بیکران و قدرتمند هستی شروع می کنم و خود را جزئی کوچک ولی مؤثّر در آن می دانم مایل به هماهنگی هوشمندانه با سیر تکوینی او هستم و برای حضور مؤثّر خود و برخورداری از انرژی کائنات خودم را آماده می کنم.

ای اقیانوس لایزال و همه هستی وجود، من تو را همراهم و دست یاری و دوستی به سوی تو دراز می کنم. آنچه را در مسیر حیات من قرار می دهی در خور توان و شأنم قرار ده و اگر مأموریّتی سنگین تر از توان می دهی قدرتش را عطا کن.

برای اینکه به آرزوهای خود برسم بایستی از هوشم کمک بگیرم. خود ، او راهنمـایم خواهـد شد. می دانم که عقل و هوشم ، همین الآن جوابی مناسب را به من می دهد و آنچه را که در طلبش هستم برایم مهیّا خواهد کرد همه چیز روبراه است.

ضمیر باطن من هر جوابی که احتیاج دارم برایم حاضر می کند. من می دانم که هوش و ذکاوت شعور باطنم راه حلّ همه مشکلات را می داند و پاسخ لازم را در اختیارم قرار می دهد. ایمان و اعتقاد عمیق من شکوه و عظمت روحم را آشکار خواهد ساخت و مرا از آن بهره مند خواهد نمود.

هوش بیکرانم راهنمای من است و مرا در کوره راههای زندگی هدایت می کند از سلامتی کامل برخوردارم و روح و جسمم با هم هماهنگی دارند. دلم آکنده از مهر و عشق و صفا و محبّت است و آرامش فراوانــی را در خـود احسـاس میکنم. کردار نیک و رفتـار نیک و افکار نیک را همـواره نصب العین خود قرار می دهم.

یقین دارم که  شعور باطنم به تبعیّت از ضمیر آگاه و افکار درست و روشنم مرا در حلّ مسائل زندگی یاری خواهد کرد.

من آواز خوش دارم. آرام و سرشار از امیّد و اطمینان هستم.

خداوند با من است و روح و جانم از آن آکنده است. من با خرد، حقیقت، کمال دمساز می شوم. آدمی هستم خوشبخت و خوش بین و آزاده. خدا حامی و پشتیبان من است و پرتو او هستی مرا پر فروغ می سازد.

خداوند در کانون هستی مرا راهنمائی می کند و نیرو و قدرتی به من می بخشد که می توانم بر هر مانعی غلبه کنم.

یاد خدا همواره با من است و من عشق و محبّت خود را نثار پدر و مادر و اطرافیانم می کنم و جز خیر و صلاح مردمان نمی خواهم.

ای اراده و نیرومن و ای هستی و ای خالق بزرگ و مهربان ، تمام توجّهم را به سوی تو ابراز و اظهار می کنم و تو راهی که به خیر و صلاح من باشد پیش پایم قرار می دهی

این فقط تو هستی که فرمان می دهی و این فقط من هستم که دستور تو را اجرا می کنم تمام وجودم عشق به فرمان بری از تو و رضایت به امر و رضایت توست.

بودن و نبودنم جهت اراده توست و بر اراده ات سر می نهم و مفتخر،

مرا در مسیر ارزشمند و تعالی کاینات با سایر مخلوقاتت آشنا و همراه گردان.

سپاس و ستایش زیبنده تو و عظمت و کبریایی ذات مقدّس تو راست.

با آمادگی کامل و دلی سرشار از شوق رسیدن به بارگاهت در مقابل حقیقت عظمی وجود،سر تعظیم فرود آورده و متواضعانه تقاضای رحمت و مغفرت می نمایم.

آن چه مرا امیدوار به فضل و عنایت تو کرده همانا جود و کرم و عنایتی است که از سر بزرگی بر عالم و آدم داری.

ای خالق هستی هر صبحگاه که سر از بستر خواب بر می دارم زندگی ام را هدیه ای از تو می دانم و در هر شامگاه که به بستر می روم امانت جانم را نزد خود نگه میداری تا دیگر بار اوراقی از دفتر زندگی ام شود. از این که مرا لایق زندگی دانسته ای سپاسگزارم.

دستانم را در خدمت به نیازمندان توانا و پاهایم را در طی مسیر و طریقت ثابت قدم بدار.

چشمان من به لطف و عنایت تو دوخته شده و قلب من منزلگاه آیات و نشانه های توست. پس نور هدایت را بر من بتابان و مرا مست و سرشار از شوق بندگی خود کن.

آن چه را به عبادت و نیایش تو می نشینم شأن ناچیز من است نه قدر و بزرگی تو پس زبان قاصر را در زمزمه هایم گویا و شأن و منزلت واقعی ات را در دل دریایی و مشتاقم قرار ده.

نعمت های لایزال تو شادی بخش وجودم شده و دل نازک اندیشم شرمنده این همه بذل و بخشندگی.پس مرا لایق بهره مندی از انعام و شکرگزار آستان عزّ و جلال خود قرار ده.

تشنگی جانم را آماج نزول علم و معرفت خود کن تا بنده ای در خورشأن بارگاه ملکوتیت باشم.

حالم را در همه شئون زندگی به احسن حال هدایت و مرا مغلوب حوادث روزگار قرار مده.

مرا منشأ خیر و برکت و اسباب کرامت خود به خلق قرار ده و تلاش و فعّالیتم را خالص و در جهت صلاح خود بگردان.

زبانم گویای دلنوشته هایم نیست ضمیرم را به مفتاح ربوبی باز و صفحات دلم را به زبان عاشقان درگاهت بازخوانی کن.

 آمین یا رب العالمین

حقیقت ((روزه))



حقیقت ((روزه))

در ماه مبارک رمضان

((روزه)) دستور حضرت حق و روشی حساب شده برای تربیت و هدفدار کردن توانائیهای روح و جسم آدمی است.

امساک از خوردنی ها و لذایذی که روح و جسم و جان آدمی را از مقام بندگی صرف منحرف و به وادی غفلت و خسارات جانبی می رساند از مقرّرات ویژه آن است.

تأثیر خوردنی ها و لذائذ تنها بر جسم مادی نیست که محصول آن بازخورد روح و احساسات معنوی انسان است.

تأثیر آگاهی های معنوی بر رفتار و کردار و احساسات عملی آنقدر زیاد است که جائی برای بررسی اثر و همجواری مواد باقی نمی گذارد.

حال آنکه نوع بشر از امساک و پرهیز، فقط سلامتی جسمانی و احیاء ظواهر خود را طلب می نماید.

موادّ غذایی و فضای زندگی تابع نیروهای تأثیرگذار و برخواسته از آگاهیهای معنوی است که متأسّفانه مورد توجّه قرار نمی گیرد.

روزه تشنگی و گرسنگی روزانه نیست بلکه روزنه ای است به دنیای بزرگ بیداری و هوشیاری که در آن از اسارت و بردگی و جهل و غفلت خبری نیست. دنیائی زیبا و آرام بخش از همجواری

مخلوق و همنوایی آب و باد و خاک و آتش و اطاعت و فرمانبری از خالق هستی.

راستی روزه ماه مبارک رمضان تا چه اندازه ما را به این روزنه زیبا نزدیک کرده است؟

این روزنه را در خارج از خود جستجو نکنید که او در چشمان هراسان و نگران شماست نه آنکه در بیرون از خود بلکه در درون و خویشتن خودتان.

چشم دل باز کن که جان بینی        آنچه نادیدنی است آن بینی

رمضان مظهر رموز بیداری انسان است از خواب سنگین زندگی مادی و پرواز در پهنه گسترده حیات و زندگی معنوی.

اگر بنا باشد که ماه مبارک رمضان تأثیر بخور و نخور و امر و نهی های ما را بر جسم مادی حل کند انجام این امور در سایر ماهها هم امکان پذیر است ولی در اینکه این مـاه را مـاه میهمـانی خدا نام نهـاده اندبایستی تعمّق کرد.

در میهمانی خدا خبری از خوردن و خوابیدن و عیش و نوش مادّی نیست بلکه مقام برخورداری و رضایتمندی مطرح است آنجا مائده معنوی بر سفره دلت می گذارند از جنس میوه درخت آگاهی که پدرت آدم در بهشت میل نمود و با آن دنیایی را مسخّر کرده خلیفه به حقِّ خدا در زمین شد تا آنجا که بهشت را لایق او ندانسته و او را بر کرسی صدارت عرش و فرش و ملکوت نهادند و بهشت جزئی از مبادی برخورداری او قرار گرفت.

آری او که به اکراه و تنفّر و اجبار، سحر را بیدار و با بی رغبتی خوراکی را میل و دوباره به خواب رفته در انتظار افطار لحظه های جهنّمی روز را سپری می کند چگونه می تواند از تأثیر و نورانّیت موضوع بهره ببرد.

حتّی کسی که در غفلت و بی خبری فقط به امساک از خوردنیها می پردازد و از هوشیاری معنوی و تأثیر این کلاس تربیتی بی خبر است جز به هوسرانی و یا سوءاستفاده از این سفره پربرکت مشغول نیست و به قول بزرگان روزه حیوانی گرفته است.

روزه و امساک در سایر موجودات به صورت جبری و غریزی انجام می شود تا منشأ سودمندیهای مناسب خود گردد.

ایّام و فصول سال هر کدام سرشار از مواهبی است که در زمان خود ظهور می کند و موجودات را برخوردار.

لذا آنجا که درختان و حیوانات به خواب زمستانی فرو رفته و نوعی امساک را در طبیعت مشاهـده می کنی در حقیقت یاری گرفتن و بازسازی انرژی درون و برون است تا در وقت مناسب به حضور خود در هستی ادامه داده و با انجام مأموریّت الهی خود موکّلین خود را سرشار از نعمت و رضایت نمایند.

امساک و ریاضت آنها در واقع ابراز سلامتی آنهاست تا در بهاری دیگر زندگی خود را به طور مطلوب و مناسب ارائه داده و بار رسالت خود را به مقصد برسانند.

روزه راز سلامتی و حفظ اعضاء و جوارح برای بندگی و خدمت به خلق خداست که بر اقوام قبل از ما نیز واجب شده است و کلاسی است سازنده برای رشد و تعالی روح تا پر پرواز بهشتمان گردد.

روزه اعلام پایداری و قدرتمندی روح بزرگ انسان در مقابل نفس سرکش و تمایلات بی مقدار اوست روح ما در ماه مبارک رمضان اعلام استقلال و برائت از وابستگی می کند.

در کیفیت سحر

در کیفیّت سحر

 

سحر بهترین کیفیّت زمانی برای آغـاز زندگی است و شـرط موفقیّت هر امــری در آغازی خوب و با کیفیّت است.

وقتی کاری در منتهای معرفت و آگاهـی و توانمندی آغاز می شود مسیر هدفمنــد آن سرشار از منافع است.

آغاز روز همان نیمه شب است که تاریکی را به دو قسم تقسیم می کند و من آن را به قسمت ابتدا و انتها تقسیم می کنم.

قسمت تاریکی انتهـا، آن مدّت از زمــان است که ازپایان روشنائی روز شــروع می شود و حاصـل خستگی، آلودگی و فعالیّتهای مادّی و رفع نیازمندیهای نوع بشر است که اوج آن لحظه مقابله معکوس خورشید است و قسمت ابتدای روز، زوال آن تیرگی در جهت رفع تاریکی و آغاز بهره گیری از رفع خستگی ناشی از خواب و استراحت و مجال دوری از سروصداهای روزگار.

 تنهایی و سکوت و پاکی هوا، این همه سرمایه شب زنده داری است که برای زندگی از نوع زنده دلی خود تلاش می کند.

دعا و مناجات و ذکر خالق هستی زمزمه شیرین زنده دلان سحرخیز و شب زنده دار است.

سحر در همه ایّام سحرانگیز و پر محتواست و در ماه مبارک رمضان پرشورتر.

این شور حاصل انفاس قدسی انسانهائی است که به شوق و طلب معرفت از دل ظلمانــی شب تاریک زندگی عبور کرده و بر ساحل روشنایی و زلال اقیانوس زندگی در بندگی می نشینند.

ما سحر را برای ارتــزاق معنویّت آن و دمخور شـدن با آن در طول روز بیــدار می شویم نـه برای غذاخوردن و دیگر نخوردن تا پایان روز.

هر روز ما حاصل جمع چهار فصل است:

1- بهاری که از سحر تا طلوع آفتاب است.

2- تابستانی که از طلوع آفتاب تا بعد از نماز ظهر است.

3- پاییزی که تا غروب آفتاب طول می کشد.

4- زمستانی که تا نیمه شب است.

ما در بهار روز خود به نعمت بیداری می رسیم و سرشار از رحمت پروردگار تا شکوفه هــای رشد و تعالی را بر سرشاخه های زندگی خود بپروریم سرزنده و امیدوار به فضل پروردگار هستی به محصول نشسته و در رگ حیات جاری  می شویم.

پاییز روز را به خوشه چینی و نتیجه گیری از فعالیّتی جانانه مشغول شده و به استراحت و جبران توان از دست رفته اقدام می نماییم.

زمستان را صرف خانه نشینی و مقاومت در مقابل کاهلی و جمودی و سردی مزاج فکر و تن می کنیم.

و از اندوخته های فصول گذشته بهره می بریم. ما زمستـان را می توانیم از حیث اینکـه نقطـه مقابل آسایش ماست به گوهری گرانمایه تبدیل کینم که خود آغازی شکوهمنــد و حیات بخش باشد و بر عکس از ثمره پاییز و تابستان نیز به حجره اعتکاف نشسته و بی بهره باشیم تا بهار و بنیان زندگی در بندگی را محکم و استوار کنیم.

سحر در حقیقت کانون حیات و محور زندگی است که اگر محفوظ و پرمحتوا بماند ضامن بقای حیات است.

محصول بهار زندگی و سحر عشق است.

عشقی که پایان زندگی را به لقاءالله متصّل می کند.

علما، فقها، دانشمندان، متخصّصان و انسانهای سودمند و  باارزش و بامعرفت، محصـول بهار زندگی و یا سرمست از میوه و کرامت ناشی از سحرند.

آنها که واجد آگاهی های معنوی هستند در سحر به ارتزاق و بهره مندی از ارزشهای معنوی آن از جمله خلوت و نیایش و مطالعه در راه روشن بینی و کمال مشغول می شوند و چقدر قابل ترحّم و بی مقدار است آن که صرفاً به تغذیه جسم خویش پرداخته و با تجهیز قوای بدنی خود نه تنها به جسم مادّی خود سودی نمی رساند که از منافع سلامتی، انتظام و برخورداری شگرف تحوّلات معنوی در رابطه با اعضاء و جوارح عقب می ماند.

 روزه دار در سحر بر سر سفره خداوند میهمان می شود، از مایده های بهشتی بهره مند است و آن مایده جز برخورداری از انرژی معنوی و تزریق روح زندگی عاشقانه و عارفانه در کالبد جسم مادّی نیست.

برای درک بهشت و همنشینی با ملکوتیان و همجواری در قرب پروردگار هستی، بایستی به درک سحر رسید که نمونه ای از آن فیض عظیم است.

سحر پایگاه رصد و انتظار خورشیداست تا تیرگی حوزه زندگی انسان به روشنایی و صفا مبدّل گردد


نگاه عشق

نگاه عشق


 اي مرغ پر كشيده ز بيدادگاه عشق

آغاز كن سرود خوشي با نگاه عشق


جان مايه قرار و كمال است و بندگي

آن راكه خيره شد به جهان، بانگاه عشق


در پرده گر گرفته شده چشم آدمي

رمزي است بين او و خدا با نگاه عشق


هر چند حاصل از حيات بشرجز ضرر نشد

هر شر،زر و طلاست ترا با نگاه عشق


بس در مسير آدم خاكي فكنده دام

هر دام را ،دمي نشود، با نگاه عشق


با مدعي بگو سر تسليم وا نهد

صد سركش از تو ،رام شود با نگاه عشق


در دام اهل عشق نيفتد به جز سرور

اي مبتلا به درد و بلا از نگاه عشق


هر درد كو خراش دل ريش عاشق است

درمان شود به طرفه اگر ،با نگاه عشق


درهفت آسمان و زمين هركه هست وبود

هرگز نميرد و نرود ،با نگاه عشق

 

                                        سيد كه مالك دو سرا شد عجب نكن                                    او ديده، جام هر دو جهان ،با نگاه عشق

نگفتنی

نگفتنی

 ************

فرات جان من از دشت عشق شد جاری

کویر تشنه ی دل خسته شد ز بیماری

به پشت پنجره در انتظار چشمانش

نشسته ام که ببیند مرا به دلداری

مراد مردم نرگس فشان چه خواهد شد

به غیر دیدن امواج عشق و هوشیاری

نقاب چهره ی  جان است رنج بد دیدن

غنا در عین نیاز است مملکت داری

نگفتنی است بسی حرفهای من یارا

چه حاصل است دلت را به غیر غمخواری

به جرم عشق قلمهای تیز بر دار است

به عشق درد  روانند سوی بیداری

ملوک رنج و عتب در زمانه آزادند

واهل علم وادب در فلاکت وخواری

زکیش مهر سراید نفس زنان سید

واینچنین گذرد...!!!!..ای برادران،آری

شور و الهام

شور و الهام

*****

تا به صبح رقصیدم، در سماع مژگانت  

         ای حبیب جان پرور، جان من به قربانت

قطره قطره می لغزید، روی برگ گل اما 

             حامل پیامی بود، حال ناز چشمانت

با نسیم همراهی ، ساز کوک بارانی 

                  جعد موی افتاده ، روی خیمه جانت

عاشقانه می خندی، با نگاه من ای گل

          زیر لب چه می گویی، هی نلرزد ایمانت

قمری غزل خوان و ، ازبهار سر مستی 

          پر زشور والهام است، نغمه خوش الحانت

سرو قامتت ای دل ، شد نشان گمراهان

           هم نوا شده با من ،  شعر وبیت دیوانت

مخمل نگاهت را ،  تا ردای جان دارم

        کی شود ز من غافل، لطف وجود واحسانت

با غبار پایت باز ، عاشقانه  می آیم 

                 تا که طرفه برگیرم ،  از تصدّق جانت

تاکه هستی وباشی ،  سیدی وآقایی

من نخواهم آبادی ، هرچه هست ویرانت

 

((الفت))

((الفت))

 

دلم به غیر تو الفت به کس نمی گیرد                         

چو بلبلی است که جا در قفس نمی گیرد

 

فلک ز ذکر و ثنای جهانیان کر شد                            

که طفل گوش دل من جرس نمی گیرد

 

غریبه شد دل و آواره خراباتی                                 

 به غیر قرب تو منزل به کس نمی گیرد

 

اگر چه زندگی ام غرق عشق و مستی شد                    

رحیل قافله بوی هوس نمی گیرد

 

به گلشن دل خود بارها نظر کردم                           

درخت وصل تو هرگز هرس نمی گیرد

 

به تندران و سواران ندا دهید کنون                           

که یار چابک ما را فرس نمی گیرد

 

به حکم فضل و درون مایه های یار فهیم               

 یقین که لطف مرا هم عبث نمی گیرد

 

به شعر وبیت چه کوشی نفس زنان سیّد

عروس عاشـق دریا نفـس نمی گیرد