مرتبه عشق

مرتبه عشق

 

سحرم باز مرا  خلوت  د یدار آمد                         

یاد دلدادگی و شو کتی یارآمد

 

رحمتی  کزطرف برج امین نازل شد                                 

مایة دلخوشی هر گل و هرخار آمد

 

خواستم کام دعا باز کنم،  بهر خدا                                    

دل سرگشته اسیرِ دلِ د لدارآمد 

        

از لطیف سحری نکته طلب کردم، گفت:                     

صبح نزدیک شد و طلعت انوار آمد

 

از غزل خوانی مرغان و سکوتِ مه و ماه                      

لرزشی بر بدن مرده افکار آمد

 

ای پریشان شده از کسوت بی عقلی ها                       

می ندانی که کنون عرصة انکارآمد؟

 

راه گم کرده، بجایی نرسد جز رهِ نار                        

عشق حق، راهگشای ره عَیّار آمد

 

آنکه را شیوه، رهِ عاشقی و رندی شد                         

محرم راز و امینِ همه اسرار آمد

 

اِرجِعی ربُّکَ وَ راضیةٌ مرضیّة                                

ّآیه ای بود که دربارة ابرار آمد

 

ازچه دلگیرشوی گر، فقط او را داری  ؟                  

آنچه را صحنة پیچیده به انظار آمد

 

غیرتت ناب و مبارک، همگی در خورشأن                  

خوشدل، آنکو که به همیاریِ اَغیار آمد

 

پاک و خوشبو چو گلِ نرگس و یاس و مریم            

سفره دل تو نمـا پهن، که افطار آمد

 

این همه لطف و کرم از طرفِ خوان تو بود                 

ورنه این بنده مرا با همـه اقـرار آمد

 

بر من الهام نمودند، ره عشق و جنـون                      

چون شهابی که به خرمنگهِ گلزار آمد

 

سیّد از مرتبة عشق شد، اینگونه فهیم

خلعتی شد که برازندة هوشیار آمد

 

توحید ابراهیمی و بت پرستی مـُدِرن-من خدای شما را نمی پرستم!-قُل یا ایّهاالکافِرون لا اَعبُدُ ماتعبُد

کلمه الله هی العلیا

(توحید ابراهیمی و بت پرستی مـُدِرن)

اندیشه ای نو در نگرش به:

(خدا، دین و مذهب)

من خدای شما را نمی پرستم!

 

مقـدمـه:

 

آنچه را مردم مذهب گویند خرافه ای بیش نیست و آنچه را خدا می نامند بتهائی است که خود خالق آنها هستند.

مذهب، شیوه صحیح زندگی هوشمندانه و خداوند، هدایت کننده کائنات است.

تنها اوج عقلانیّت خانه خداست و رحمت و مهربانی اصول مذهب.

پس، هرگز خدای بت پرستـان را عبادت نخواهم کرد و از راه مذهب نادانان عبور نمی نمایم.

خورشید همیشه در قلب من است و من پرتویی از حضور حضرت حق.

مردم مشغول به عبادت خداوندی هستند که خود خلق کرده اند، از آن جهت که خدا را با کدخدا اشتباهی گرفته اند، به همین دلیل در شأن خدای خود عبادت می کنند و اجر می گیرند.

چقدر غم انگیز است سر نوشت انسان هایـی که در زندگی به قصد رسیدن به سایـه خود می دوند، و تلاش هایشان نقض و خلاف اهدافشان است.

 دین، مذهب و تمام رفتارهای منتسب به این واژگان، همه تلاشی است برای یافتن و پیداکـردن خودت که بیدار شوی و وجود ارزشمند خود را به یاد آوری که همیشه بوده ای و خداوند تأیید وجود تو است.

بی دینی عدّه ای را حاصل دینداری کسانی دیدم که از فرط تعصّب و سخت گیری در بدیهی ترین مسایل بر مردم، زندگی را به کامشان تلخ و خود نیز محروم دنیا و آخرت شده بودند.

عده ای آن چنان در مقام دفاع از دین ومذهب، محکم و مقتدرانه سخن می گویند که گویا فرستاده غیب اند،حال آنکه وقتی دلیل عقلانی برای اثبات حرف های شان طلب می کنی ترا به محدودیت فهم واطاعت محض فرا می خوانند.

ابلاغ دستور بی دلیل برای انسان فهیم غیر قابل باوراست.

زنـدگـی عبارت از گم شدن وپیدا شدن های مکرر ومتوالی که در آسمان عمر انسان اتفاق می افتد،هم چون ماه ویا خورشیدی که در مسیر طلوع وغروب خود با آن رو به روست.

و من در زندگی هفت بار خودم را گم و هفت بار پیدا کردم.

 گم کردم خودم را :

 1- وقتی به عبث از من تعریف کردند.

2-وقتی بر نادان تر از خودم حاکم شدم.

3- وقتی که با خرافه پرستان نشستم.

4- وقتی که زنان را تصدیق کننده خود دیدم.

5- وقتی که خود را محتاج تایید دیگران دیدم.

6- وقتی که رشته دوستی اهل دل از دستم رها شد.

7- وقتی که در اقیانوس زندگی،به بازی در ساحل آن راضی شدم.

 وپیدا کردم خودم را :

 1-   وقتی که احساس تنهایی کرده و امیدم از دیگران قطع شد.

2-   وقتی که در کنار دوستانی مخلص و اهل معرفت قرار گرفتم.

3-   وقتی که در صحنه های واقعی نبرد حق علیه باطل قرار گرفتم.

4-   وقتی که برای درک حقیقت از شهر و دیار خود مهاجرت کردم.

5-   وقتی که در کنار اهل فضل و هنر خودرا ناچیز و بی خاصیت دیدم.

6-   وقتی که دل از وابستگی های دنیایی بریده و عاشق شدم.

7-   وقتی که قلم به دست گرفته ومحتوای درونم را بر کاغذ نوشتم.

 

           سبحان الله و الحمدالله و لااله الاالله و الله اکبر                                                               سُبّوحٌ قُدّوسٌ رَبُّنا وَ رَبُّ الملائِکةِ وَ الرّوح

                                               الهی و ربی من لی غیرک

 

*مطالعه این نوشتار را به همه اربابان معرفت توصیه میکنم 

قُل یا ایّهاالکافِرون لا اَعبُدُ ماتعبُدون

من خدای شما را نمی پرستم

*****************

 

1- من خدای شما را نمی پرستم، چرا که او ضعیف تر از خود شماست و گر نه چرا

در کارهای خود به او توکل و اعتماد نمی کنید.

 من خدایی را می پرستم که سرچشمه حیات و خالق قدرتمند و حکیم است او را قادر و توانا به هر کاری می دانم و جز او را نیازمند و ناتوان می بینم.

2- من خدای شما را نمی پرستم، چرا که او به شما دروغ می گوید و گر نه چرا راهی را که شما به هدایت او می روید خوشبختی شما را تضمین نمی کند.

 من خدایی را می پرستم که در مسیر هدایتش غیر از لطف و حکمت ندیدم و جز شوق حرکت در من نجوشید.

3- من خدای شما را نمی پرستم، چرا که اجر و پاداش اعمال شما را به تأخیر انداخته و حساب نسیه دارد و گر نه چرا از سرمایه خداپرستی خود بهره مند نمی شوید و از آن چه دارید این قدر محروم هستید.

 من عبد و بنده پروردگاری هستم که لحظه های زندگی ام پرتویی از وجود و حضور اوست و توفیقاتم نتیجه لطف و عنایت او در نتیجه بندگی من است. آن چه را می خواهم می دهد و به آن چه می دهد راضی هستم او در کمال حکمت و آگاهی مسیرهای روشن زندگی را در برابرم قرار می دهد و من به اتکاء او رضایتمندم.

4- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او خودش را از شما پنهان کرده و شما را لایق دیدار خود ندانسته است.                                                                     من پروردگاری را ستایش کرده و می پرستم که سراسر وجود را از نور حضور خودروشن کرده است، بدون حضور او چیزی قابل دیدن نیست که، وجود ندارد منزلگاه اصلی او خانه دلم و منظر انعام او چشم سرم می باشد.

5- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او ترسناک و بی رحم است و گر نه چرا از ترس مجازات بهشت و جهنم او را عبادت می کنید.

خدای من مهربان است ، او بخشنده ای است که جز به لطف و مرحمت با من سخن نمی گوید و جز خیر و سعادت مرا نمی خواهد تصور ترس و نامهربانی از او برایم غیرممکن است.

6- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او عدالت ندارد و در بین بندگان خود رعایت حقوق نمی کند و گر نه چرا همیشه از نابرابری های روزگار نالانید و نسبت به همدیگر کینه و حسد می ورزید. 

خدای من قدرتمند حکیمی است که از سر انصاف، هر کسی را به تناسب ظرفیت و منزلتش در دنیا برخوردار کرده و چنان به او اعتماد دارم که سئوالی برایم پیش نمی آید تا به واسطه آن شاکی و سرکش گردم.

7- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او به شما بی اعتماد است و گر نه این همه جن و ملک و شیاطین را مأمور آزمایش و مراقبت تان قرار نمی داد.

خداوندگار من مرا امین و آزاد و مختار آفریده و بر من از سر زور و عناد فرماندهی نمی کند و عقلم را ظرف تشخیص حقایق قرار داده و جز از توان و درکم از من نمی طلبد.

8- من خدای شما را نمی پرستم چرا که در مواقع نیاز به پشتیبانی شما را تنها می گذارد و گر نه چرا ناامید ، دلشکسته و تسلیم می شوید.

من خدایی را می پرستم که نیازم نیاز اوست و نیاز او نیاز من است نتیجه کار برای من جز رضایتمندی نیست و او تکیه گاهی محکم و استوار در زندگی خود می دانم.

9-  من خدای شما را نمی پرستم چرا که او به قول و عهدش وفادار نیست و گر نه چرا خطاکاران و اطاعت کنندگان را بی تفاوت رها کرده است؟

خدای من لذت برخورداری از انعام خود را به تناسب فهم و درک بندگانش توزیع کرده است میزان برخورداری هر کس در گرو عملکرد خویش است من در انجام اعمال روزانه خویش او را ناظر و پشتیبان می بینم و آن چه به ظهور می رسد عین عدالت و حق است.

10- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او خودخواه است و همگان را فقط به ذکر یاد خود می خواند و گر نه چرا شما مادام که ذکر او را بر لب دارید از دیگران فراموش می کنید؟

من آن خدایی را می پرستم که یاد خود را به دست آوردن دل دیگران می داند او مرا به خدمت رسانی به خلق خود دعوت می کند و محبت و نیکی را ذکر خود می داند او به من می گوید که ذکر و نماز و دعای تو چیزی جز همکاری و همجواری با من نیست.

11- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او قدرتمندی بی نظم و بی تدبیر است و گر نه چرا زلزله و سیل و طوفان و سایر حوادث را کنترل نمی کند تا مردم در امان باشند و در امور حکومت ها تدبیر نمی کند تا از شر پادشاهان و حاکمان در امان باشید.

من خداوندی را می پرستم که هیچ برگی بی تدبیر او بر زمین نمی افتد و هیچ حادثه ای بی حکمت به وقوع نمی پیوندد آن چه در طبیعت حادث می شود محصول لطف و عنایت او به بندگان است من این حوادث را نه بلا و ضرر که عین خدمت و برکت می دانم او با زلزله قدرت کریمانه خود را به نمایش گذاشته که محصول آن عدالت در تقسیم مخازن و معادن زیر زمینی و حذف بخارات زاید و جذب مواد لایق در پوسته بیرونی زمین است. او با سیل و روان آبهای انبوه به ذخیره دریاچه ها و سدها و منابع آب و همچنین آبیاری دشت های دورتر پرداخته و مخلوقات دوردست را شاداب و بهره مند می کند. او با طوفان به جابجایی هوا و حذف و از هم گسیختگی شبکه های مضر زیست محیطی و اقلیمی و انتشار بذور و بقاء و تناسل انواع گیاهان و موجودات زنده می پردازد و خسوف و کسوف جزیی از توجه ویژه او به بندگان برای توجه دادن آن ها به نعمت لایزال خورشید و حفظ نظم و تدبیر در امور جاری جهان است که او انتهای خالق لطیف و خبیر است.

12- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او بندگان خود را به محدودیت و انزوای اجتماعی فراخوانده و شما را از مواهب روزگار محروم کرده است و گر نه چرا به نام حجاب بر صورت و چشمان خود نقاب می زنید و خود را با پیچیدن در پارچه های سیاه و زمخت از نعمت آفتاب و سلامتی و دیدن مناظر طبیعی روزگار محروم می کنید؟

خدا من مرا به حجابی فراخوانده که حافظ وجود مادی و معنوی ام شود، او مرا به انجام امور اجتماعی و دستگیری هم نوعان دعوت کرده و بهداشت و سلامتی و بهره مندی از مواهب طبیعی همچون آفتاب و باران و طبیعت را برایم آسان کرده است محدودیت های او برای من عزت آور است در عین حالی که ناقض حقوق انسانی ام

نیست من برای انجام امور زندگی ام اندیشه مند و منطقی تصمیم می گیرم و خود را در مسیر بندگی او آماده و اصلاح می کنم اسیر هیجانات و تعصبات قشری نمی شوم و با آینده نگری و تفکری شگرف و عمیق به انتخاب ارزشهای اجتماعی و بهره مندی از عواقب آن می پردازم.

13- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او رهبران دینی و مراجع تان را از شما جدا کرده و نوعی طبقه بندی و نژادپرستی راه انداخته است و گر نه چرا آن ها که امر و نهی زندگی تان را به دستشان سپرده اید ، فاقد زندگی اجتماعی هم نوع و یا نزدیک شمایند.

خدای من اطاعت از کسانی را بر من تکلیف کرده که خود واجد تمام شرایط یک انسان کامل هستند اطلاعات علمی و رفتاری ایشان بر اساس مصلحت زمان و مکان است تدابیر و اندیشه های آنان بر اساس تفسیر صحیح و منطقی از منابع دین و دستورات معصومین (ع) است. او از من می خواهد تا با روابط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی سالم در جهت توسعه روابط انسانی برای اصلاح نسل بشر در رسیدن به تعالی انسان قدم بردارم.

 خدای من تقلید کورکورانه ، بدون دلیل و غیرقابل فهم را از من سلب کرده و مرا به توجه و تفکر در دین دعوت کرده است. خدای من تناسب توان و فهم و درک وجود مرا ارزیابی و مؤاخذه خواهد کرد و من پیوسته او را شاهد و ناظر اعمالم می دانم.

14- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او شما را با هزینه های فراوانی به دیدار خود در مسجدالحرام و یا عتبات عالیات می خواند در حالی که در برآوردن نیازهای اقتصادی اولیه خود مشکل دارید.

 خدای من عقل و تدبیر و اندیشه بندگی را به من هدیه کرده است و کمک به هم نوعان و حل مشکلات بندگان خود را از صدها حج و زیارت برتر داشته است خدای من حی و حاضر و همیشه در رواق و منظر چشم بندگان اقامت دارد و دیدن و زیارت او الزامأ در مکان خاصی صورت نمی گیرد. او شاهده و ناظر در همه زمان ها و مکان ها به استقبال دل پاک و پر محبت کسانی می رود که از سردرد و اشتیاق برای قرب به او خدمت و عبادت می کنند خدای من هرگز هزینه گران و اسراف و تبذیر کسانی را که اسم زیارت او در زندگی برخود و جامعه روا می دارند می پذیرد.

15- من خدای شما را نمی پرستم که او مشوق شما در تنبلی و کاهلی است و گر نه چرا عابدان و عالمان و عارفان دینی شما با گوشه نشینی و پرداختن به امور شخصی خود نسبت به جامعه و محیط اجتماعی انسانی بی تفاوت و منزوی هستند.

خدای من از گوشه گیری و کاهلی حمایت نمی کند او همگان را به فعالیت های مختلف علمی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فرا می خواند و حضور در جامعه و هم سازی با اقشار مختلف را در عین بندگی و مراقبت شرط سلامت طریق می داند. او هرگز از خود محوری و زندگی انحصاری و فردی حمایت نمی کند.

 خدای من علم و عرفان و عبادت را در خدمت خلق خود می خواهد او لذتها و بهره های شخصی از برنامه های دینی را نوعی برخورداری نفسانی دانسته و ارزشی برای آن قائل نیست خدای من نتیجه عبادات علم و عرفان و معرفت دینی را در رفتار و میزان خدمت رسانی به خود و جامعه می داند که البته اهمیت به مردم و خدمت به خلق را اولی تر می داند.

16- من خدای شما را نمی پرستم که او شما را به انجام امور ظاهری و پوسته ای بدون در نظر گرفتن محتوا و اثر آن برخود و دیگران می خواند و گر نه خواندن ذکرهای متوالی، بدون آن که معنی آن را بدانید، زیارت اماکن و برپاداشتن مجالس مذهبی و دعاهای دسته جمعی بدون داشتن هیچ گونه محصول و نیتجه خارجی که جز وقت گذراندن و صرف هزینه های گزاف چیزی را در پی ندارد چیست؟

 خدای من در ابلاغ هر ذکر و عملی فلسفه ای روشن و نتیجه ای معلوم قرار داده است او هیچ عمل بدون اندیشه و فهم را نمی پذیرد من اذکار حقه را گفتگوی خصوصی با او می دانم ، در هر ذکر و مجالستی که دارم مرا سرشار از مهربانی و معرفت می کند زیارت اماکن و برگزاری مجالس مذهبی را جز ذکر یاد او نمی دانم و در مسیر بندگی ام هر چیزی را که بوی غیر او دهد از خود سلب می کنم معصومین (ع) و مردان بزرگ در دین و علم را تذکار و فهم او می دانم و هرگز بزرگی آن ها مرا از عظمت او غافل نخواهد کرد.

17- من خدای شما را نمی پرستم که او به شما دستور ریاضت و سختی در بندگی برایتان صادر کرده است و گر نه این همه گرسنگی و تشنگی و بخششهای اجباری از مال و زندگی، در حالی که دلتان به آن رضایت ندارد از چیست؟

خدای من روزه ای به من ابلاغ کرده که در نتیجه آن سلامتی نفس و روح من تضمین می شود و در سایه سلامتی نفس، راههای معرفت و طی طریق برایم روشن می گردد. خدای من نماز و ذکر و عبادت هایی به من ابلاغ کرده که هر کدام دستورالعمل زندگی است من از طریق آن ها، راه صحیح زندگی را می آموزم و با تربیت و اصلاح نفس خود امنیت نفسانی و اجتماعی ایجاد می نمایم. پرداخت حقوق دینی در اقتصاد اجتماعی و رفع اشتباه های شخصی و آلودگی های آن به من کمک کرده و با واسطه ای اسباب رزاقیت در دایره انعام الهی می گردم. تمام وجودم شوق به خدمت و بخشش و در نیجه شادابی و رضایت آن ها در بندگی او می شود.

18- من خدای شما را نمی پرستم که روزگارتان را به خواب و کار و عبادت تفکیک و تقسیم کرده است و شما را به نوعی استثمار می کند.

 خدای من تمام لحظه های عمرم را در بندگی و جوار رحمت خود می خواهد او خواب و کار عبادت مرا همه سر به سر عبادت و بندگی می داند.

 خدای من آشفتگی و غفلت را در خواب و بیداری از من سلب و وحدت و دلداگی را از من می خواهد او به من می گوید که اگر مخلص و با اراده باشم تمام لحظه ها و کلیه اموراتم را در جاری اراده خود قرار داده و انعام مرا می بخشد.

خدای من از کلیه امور محوله ای که به بندگان خود واگذار کرده آگاه و آن ها را در رسیدن به موفقیت خود کمک می دهد افکار متفرق که آفات اصلی رفع خلوص در انجام ا مورات در سایه اراده الهی و شفافیت قلب بنده تسلیم، از بین رفته و باب های علم و معرفت فرا راه مسیر تکاملی ام باز می شود.

19- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او شما را از برخورداری  زیبایی های روزگار محروم کرده است و گر نه چرا با اشتیاق به دامن طبیعت نمی روید و خود را از لذت های اجتماعی مباح برخوردار نمی سازید تا به واسطه آن فکر و دلتان شاد و نورانی گردد.

من خدایی را می پرستم که در منظر او استفاده از مواهب روزگار عین عبادت و بندگی است اکسیژن هوا، نور خورشید، دریا و بهره مندی از طبیعت و سفر به اقصی نقاط جهان را همراه با تفکر و تدبیر به من ابلاغ کرده است هنر و زیبایی را برای همگان مجاز شمرده که حق مسلم انسان ها قرار داده است.

20- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او در عین فرمان و تشویق به امر ازدواج و بهره مندی از همجواری با ازواج مطهر، شما را از نزدیک شدن به آن ها برحذر و منع نموده است و گر نه چرا از جفت های زیبا و در عین نیاز هماهنگی بهره مند نمی شوید. من خدایی را می پرستم که همه مواهب روزگار را در خدمتم قرار داده تا به وسیله آن امر بندگی اش را به انجام رسانم هیچ ناسازگاری بین انعام او وجود ندارد و در سایه بندگی او مجاز به بهره مندی از همه آن ها هستم رعایت حقوق و حسن همجواری با این نعمت ها محصول معرفت و شایستگی است که در سایه توجه به او حاصل می آید.

21- من خدای شما را نمی پرستم چرا که وظایف خطیر و شایستگی های ویژه و انحصاری خود را از جمله قضاوت و تدبیر در امور مردم را به کسانی واگذار کرده که خود ناقص و ناقض آن ها هستند و گر نه چرا شما بدون علم و آگاهی به انفاس در مورد هر کسی قضاوت و حکم ناصواب صادر می کنید.

خدای من مسئولیت هر کس را در سایه آگاهی و توان خود قرار داده و ارزشیابی اعمال بندگان را در حیطه قدرت خود می داند چرا که از انگیزه ها و اهداف درون هر کس فقط او آگاه است.

خدای من ذره ای از اعمال نیک و بد بندگان فروگذار نمی کند و هر کسی درباره اعمال خود مسئول است گناه کسی را مدیون کسی دیگر نمی داند و سلب اختیار از بندگان نمی کند.

22- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او به شما دستور داده تا فرزندان خود را به استثمار کشیده و به دلیل نیازی که به شما احساس می کنند آن ها را تحت تربیت های اجباری و خارج از خواست و اراده شان قرار می دهد.

خدای من که مرا شایسته ایجاد و تکثیر نسل از طریق ازدواج  قرار داده، مراقبت و نگهداری و رشد جسمانی همرا ه با راهنمایی و ارشاد را در دستور کار زندگی ام قرار داده است. مسئولیت نهایی در تعیین هدف و دین آن ها در دست خودشان است چه بسا که آن ها، راه های روشن تر و موفقیت آمیزتری را پیش گیرند. همچنان که نسل بشر، رشد و فهم و تدبیر رو به تزاید ما را نسبت به نسل های قبل نشان می دهد.

 هیچ زور و اجباری در مسیر زندگی شان نیست و هیچ کدام در پاسخ گویی به عواقب اعمال خود مسئول همدیگر نیستند و قدرت تعیین سرنوشت هر کس را به شخص خودش تفویض نموده اند.

23- من خدای شمار را نمی پرستم چرا که او تشکیل زندگی شما را صرفأ خلق فرزندان و اجرای اقتصاد و برخورداری های مادی و اجتماعی تان دانسته است و گر نه چرا تشکیل زندگی و ازدواج، عوض ایجاد آرامش، به کوهی از مشکلات و سختی ها تبدیل گشته و شما را در مسیر زندگی زمین گیر کرده است.

خدای من زندگی و انتخاب همسر را برای آسایش و تسکین دل و روحم به منظور حفظ و صیانت در مقابل طوفان های فکری و غیر ارادی قرار داده است.

خدای من بهره مندی از همجواری و همدلی برای تأمین نیازهای عاطفی و سرعت بخشیدن به سیر صعودی کمال و بندگی را در کنار همسرانی هم کفو و واجد شرایط قرار داده که گوشه ای از آن تولید و تربیت فرزندانی مفید و توانا است.

24- من خدای شما را نمی پرستم چرا که اهداف عملی شما در اطاعت از فرامین او ضد خواسته و نقض مسیر کمال است و گر نه چرا شغل- علم- ازدواج- تغذیه- اقتصاد و حکومت که زاییده افکار و تدبیر شماست به خوشبختی و سعادت شما نمی انجامد که همه در جهت متضرر شدن عمر و تباه شدن توانایی های شماست.

خدای من تمام مسیرهایی که به انجام زندگی ختم می شود را وسیله ای برای بندگی می داند و مرا به تناسب توانایی و خواسته هایم به بهره مندی از حریم آن ها می خواند در دایره زندگی من هیچ حرکتی بی معنا و مجهول نیست و اثری از اقدام منفی پروردگارم وجود ندارد که اموری را هم که ظاهرأ به ضرر و خارج از خواسته های من است را در جهت رشد و کمال و موفقیتم بر می گرداند که او دانا و بر همه چیز مقتدر و تواناست.

25- من خدای شما را نمی پرستم چرا که شما را به محدوده های معینی از زمین اختصاص داده و از ارتباط و همجواری با سایر ملل دنیا محروم کرده است و گر نه چرا حکومت ها و ادیان مختلف در دنیا را نقص کرده و با کمال خودخواهی به آن ها بی احترامی می کنید با آن ها قطع ارتباط کرده و شایستگی آن ها را مردود شمرده اید.

خدای من هیچ حد و مرزی را برای همجواری و مصاحبت با کشور و ادیان و مذاهب اعلام نکرده است بلکه جهت آشنایی و تذکر و راه بردن به رموز موفقیت به بهره مندی از تجارب و فهم اندیشه های آن تشویق کرده است.

خدای من مرا به برحذر بودن از اعمالی امر می کند که راه تعالی را بر من سد کنند و گر نه اختیار انتخاب و بررسی همه امور را در سرلوحه وظایف بندگی ام قرار داده است و سیر و سیاحت در زمین را شرط موفقیت و مؤثر در راهیابی به حقیقت دانسته است.

26- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او اندیشه و توانایی های شما را نادیده گرفته و شما را به تقلید کورکورانه هم نوعان خودتان فرا می خواند و گر نه چرا حرکت های میلیونی و رفتارهای شخصی شما تابع نظر انسان هایی از نوع خودتان است است در حالی که امکان فهم و درک همه چیز برای همگان مهیا است جالب تر این که هیچ کدام از علت و چرایی اعمال تقلیدی خود مطلع نیستید.

 خدای من مرا کانون درک و فهم و توانایی های بالقوه قرار داده تا در مسیر زندگی آن ها را به رشد رسانده و طی طریق نمایم هیچ عمل تقلیدی را از من نمی پذیرد ،گر چه بهره مندی از نظرات عالمان به هر رشته ای را جزء لاینفک روش تحقیق و مطالعه ام قرار داده است. خدای من بین هیچ انسانی تفاوت و ارزش خاصی قرار نداده مگر به میزان بندگی و معرفت آن ها که آن هم در لوح محفوظ الهی مستتر است. خدای من مرا از دسته بندی های قشری و گروهی که انسان را محدود به حد و مرا از کلیت زندگی اجتماعی محروم کند برحذر کرده و به سوی خود رهنمون ساخته است.

27- من خدای شما را نمی پرستم چرا که شما را به توجه در امور و احوال دیگران امر کرده تا جایی که از خود فراموش کرده اید و گر نه چرا اطلاعات و توجهات شما به خودتان نسبت به دیگران ناچیز است.

خدای من معرفت نفس را اساس خداشناسی و بندگی می داند او به من دستور داده است تا عمر خود را در راه خودشناسی و کسب کمالات انسانی مصرف کنم.

خدای من مرا از تجسس و پرداختن در احوال مردم نهی کرده و گناهی بزرگ شمرده است او مرا از این که به حریم خصوصی افراد وارد و یا در چگونگی رفتار و کردار شخصی شان اظهارنظر کنم بر حذر داشته است خدای من بر اساس نیت افراد در اعمال بندگان نظر می کند.

28- من خدای شما را نمی پرستم چرا که او اسراف و تبذیر و بی عدالتی را در جامعه رواج داده است و گر نه چرا انبوه مواد غذایی ، پوشاک ، مسکن و اسناد گرانبهای اقتصادی را در دست عده ای از شما که بنده شاخص او هستید تجمیع کرده است در حالی که نیازمندان به این امکانات، در عین بندگی او محروم و گرفتار هستند.

خدای من رزق مقسوم خود را از طریق بندگان با صلاحیت در جامعه تزریق کرده و عدالت او با دستان کریمی به انجام می رسد که از شوق معرفت و رضای پروردگار خود همواره به سوی آسمان بلند است، چشمان منتظر نیازمندان و تن خسته بیماران و دل شکسته محرومان با دستان گرم پربرکت آنان آرام می شود. خدای من نعمت های ارسالی خود را به عنوان امانت به جامعه تحویل ،تا در سایه علم و عمل بندگان با معرفت به میزان عدالت و نیاز واقعی نیازمندان توزیع گردد.   

29- من خدای شما را نمی پرستم چرا که بعضی از مبلغین دینی و مذهبی شما را ،  در انجام گناه و خطاهای اجتماعی آزاد گذاشته است و گر نه چرا آن ها که تبلیغ دین می کنند ، با اعتبار دینی و مذهبی خود از انجام هر خلافی روی گردان نبوده و آزادانه و با جسارت به گناهان و نواهی پروردگارشان می پردازند.

من خدایی را می پرستم که بندگان خود را بر اساس تقوی و پرهیزکاری و دوری از محرمات و خدمت به خلق، به قرب خود می خواند و آن ها که در سایه بندگی او صاحب مقام و موقعیت گردیده اند را به رعایت موازین شرعی و دینی مقید می داند.

خدای من عالمان دین را چراغی فرا راه سایر بندگان می داند و مرگ آنان را ضایعه ای بزرگ است، او از آن ها که لاف دین زده و خلاف مصلحت راه خدا می روند متنفر است.

خدای من پیش از این که منتظر شنیدن ذکر و تسبیحم باشد در انتظار انجام اعمالی شایسته و درخور شأن بندگی از من است .

پند دل

پند دل

**********

مرا دل میدهد پندم، که ای عاقلتر از مجنون

                                         برو در گوشه ای بنشین و از خود کن سؤال اکنون

 تو بیش از اربعینی را سپردی در زمان، برگوی

                                      چه فهمیدی ؟که را دیدی؟ چهاکردی؟ کدامین سو؟

سفرها کردی واندر حضرها نکته ها دیدی

                                        کدامین میوه را از باغ و فردوس جهان چیدی؟

معلّم دیدی و صدها کتاب معتبر خواندی

                                           جنابِ ناخدا برگو که کشتی را کجا راندی؟

شب و روزِ تو سرشار از تمام آنچه خواهی بود

                                           ز هر طَرفِ نگاهت بی گمان دیدی که راهی بود

تجارت کردی وسود تجارت را چه ها دیدی

                                              ز طوفانهـا نلرزیـدی ولیکن کمتر از بیدی!!

 برای بندگیِّ حق به آفاق اکتفا کردی

                                         رحیلِ اَنفُسی در پیش گیر ای جان، اگر مَردی!!

اصول مذهب و دین را نقاب زندگی کردی

                                           جنـود لشکـر دین وحقیقت را هـم آوردی

به توجیه عمل کوشی وغافل از حق و داور

                                             به ظلم بی کسان کوشی و با طاغوتیان یاور

نه آن اندیشه کز فضلش گره بگشایی از مردم

                                              نه شمشیری که از تیزی بُرَد از دیو،شاخ و دم

نماز و طاعت از خواری برای مردمان داری

                                              سرت سرشار از کبر ودلت از نور حق عاری

کتاب معرفت بگشا ببین خود را تو در هستی

                                                 چرا از فرط نادانی چنین بیگانه و پستی

 زلطف بیکران، پروردگار خویش را بستای

                                            از این درگه به کوی دل ندایی ده، دری بگشای

تلاشت را مضاعف کن تو اندر راه بیداری

                                               چو دلبر عاشق مستی ،به عشق روی دلداری

ز فکر تفرقه بیرون شو ای گلواژة هستی

                                               به باغ دل درآ ، ویرانـه کن غمخانه هستی

مُهیّایِ عروج و لیله القدرِ مبارک باش

                                              به رویِ شاخه طوبای مهرویان چکاوک باش

به هشیاری نظر کردن کهی چون کوه میکردد

                                                  بنـای معرفت برجِ عُروجِ روح میگردد

زراه مرحـمـت سیـِّد، بگــیر از بیــنوایان دســت

در این درگه کِه کوهی کَه شود روزی، خدایی هست