صبر ایّوب
صبر ایّوب
ناوکِ تیرِ دلش بر قامت قلبم نشست
قلبِ مَخمورم ز مستی سر به راهی کرد و جست
زلف را بر باد داد و سر ز پا فریاد شد
کین رفیقِ میکده، از جا چرا جنبید و رست
غیضِ یاران گرچه عشّاق جهان را ماتم است
لیک درکار بتان بسیار دست است روی دست
جعلِ تاب طُرّه آویز بر سرو قشنگ
مــر تــوانـد بینـوا معـذور دارد دستِ مست
پیردُردی کش، مرا سویِ صفا می خوانَدُم
گرچه راهی بس خطرناکست، خدایی نیز هست
شارع بتخانه گرحکمم به نابودی دهد
چاره تسلیم است، کین فرموده است روز اَلَست
دخترِ رز را زِ مَستوری برفت از چهره رنگ
صبرِ اَیّوب است، اگر عاشق ندارد خیز و خَست
سیِّدا این چرخ گردون گر تو را مَهجور کرد
سوده خاطر باش ربَّت باب رجعت بر نبست
       + نوشته شده در بیست و هفتم مهر ۱۳۸۸ ساعت  توسط سید محمد شجاعی - معمار وآرشیتکت
        | 
       
   
 سید محمد شجاعی (سید پردیس)
	     سید محمد شجاعی (سید پردیس)