وعده بیداری
وعده بیداری
ای نادره خلقت که عمریست جلو داری این عقده دل از ما، وقتی است که برداری
ای روح و دل حیدر، فرمانده و سرلشکر ما در قدمت نوکر، تو آقا و سالاری
زندانی و دربندیم، محروم ز لبخندیم بگشای رخی برما، از آنهمه دلداری
درشوق وصال تو، گوئیم بیا مهدی سوزیم و همی سازیم، راهیست زناچاری
در وادی خوش بینی، باری ز خرد دور است کم صبری ونومیدی، بدعهدی و بیماری
جان در ره عشق تو، دلخسته تر از دل شد سودای وصالم نیست، جز وعده بیداری
یوسف که به زندان شد، با خلق خدا همدم غافل دمی ازحق شد، اندر دم هوشیاری
سید ره ایمان رو، واز عشق در این ره دو
دور از تو دراین درگه، بیگاری و بی عاری
+ نوشته شده در چهاردهم مرداد ۱۳۸۷ ساعت توسط سید محمد شجاعی - معمار وآرشیتکت
|
سید محمد شجاعی (سید پردیس)