ماه
امـشب نمـوده رُخ بـه تمـام و کمال ماه از آسمــان هَمـی بشـود بَر گـرفت ماه
آفــاق پُـر ستـاره وسیِّد تَـرانه خــوان یارب مخواه آن که فتد لحظه ای به چـاه
***
گل عذار
تاتوگل باشی نباشدجای خارای گل عذار خـار گُل بـاشد اگر بینـی تو دردِ اِنتظار
خاروگل دردیده مارنگ خاروگل گرفت سیِّد از فَرط غنی نی گل شناسد ونه خار
***
مستی وعیاری
بلبـلان را به چـمن غصه بیمـاری ماست تبِ خورشید زتابِ دل ودلـداری ماست
سیِّد از بی خَبری شـعر سَرایـَد هـر روز ور نه هوشیاری ما مستی وعیاری ماست
***
تنهـائی ورَهــائی
در پُشـت بـام ومنــظر زیبـــای آسمان تنهـائی ورَهــائی وفـارغ زخـان و مان
دستِ طَـلَب بـه خــالق دادار کــرده ام او مـی دَمَد به جان من ومن ترانه خوان
***
طاق ابرو
طاق ابروی تو محراب عبادات من اسـت گِرِه زُلفِ تـو آئیـن عبــاداتِ مَـن است
عشوه کن تا که بجوشد یم بی ساحل من که حضورتوهم از جمله عنایت من است
***
قریـب وآشنــا
هَـر چَـند قریـب وآشنــایی ای دوست ازدوست هرآنچه می رسدخوب ونکوست
مـا را نَـرسَـد کــه دل بـه دَریــا بزنیـم دریـا ودلِ سیِّد بـی دل از اوســــــت
***
هدیه ای ازآسمان
دستهای پرتوان تو، یارخستگی جان وتن چشم های پرنفوذتو،هدیه ای ازآسمان ازآن من
قلب مهربانت ای عزیز،چون سپهربرکشیده ازاُفُق درب هایی از بهشت حق،باز گشته نوشِ جانِ من
***
لیـلی
پیمانه پر شد از می وخم نال می زند مــرغ نفــس بـریـده پـر وبال می زند
تا از مسیر خـانه مـجنون گُـذَر کُنــی لیـلی بـه تـک تـک نفست فال می زند
***
سُـکوت
در سُـکوت تو بَسی فــریــادهــاســت درنِگـاه تـــو هِــزاران راز هــاســت
لـب گشــا ای نــازنـین بــا سیِّــدی کــو شجــاع قصــه هـای پُر بَهـاست
***
گنج دوسرا
هرگز اندیشــه ام از یـاد توخالی نشود خود فهیمی چه سبب جان توحالی نشود
خاطرت هست غنیمت که نه، گنج دوسرا غافل از نعـمت عــال متعــالی نشــود
***
تمنای وصال
عاشق سوخته جـانم به تَمنّای وصــال شب وروزم شده طی برسر سودا و خیال
این تنعم که مَـرا زیور جان وخرد است یاربا ،از سراین سفره نه کـم کن نه زوال
***
فرمانده عشاق
خـــداونـدا به رحمـــانیــت رحـمی شجــاعی را در ایـن بیـــقوله فَهــمی
تویــی فَـرمانـده عشـاق ومعـــشوق روا باشـــد اگــر خــواهیـم سهــمی
***
التجاء
در رو به روی کعــبه نشستـم به التجاء باری کسی نبود ونـدیـدم بـه ــز خـدا
گفتـم شـود که در بگشایی به روی من گفتا مَنـم کــه در طـلبَـت گفــته ام بیا
***
آخرین نگاه
در آخــرین نگـــاه به کعبـه در التجاء گفتــم خدا تو دعــوت هر سالـه ام نما
گفتا که دست عشق به دست توداده ایم بـامـا گـذار کـار خـود هرسـال را بیـا
***
بند دل
تـا بنـده ای مهـار تـورا شـاه می کشد غـافل مشـو که دون به ته چاه می کشد
بنـد دلـم به مقـدم دلـدار بـسته اسـت او مـی کـشد مــــرا ودلـم آه می کشد
***
مشق عشق
ره توشــه عمر رفته مشـق عشق است این نسخه ،نه ،جان نوشته مشق عشق است
کـس دیـده کمـال در سیـاهـی باشــد درمـان دل شـکسته مشـق عشـق است
***
وادی قلم
معرفت راپیشه دارم ازطریق مشق عشق راز ها در سینه دارم ازطریق مشق عشق
ای خوش آن دل که آشناگرددبه وادی قلم خضرجــان درپنجه دارم ازطریق مشق عشق
***
لطف تو
مـا را زیـاده از سـرولطف تو بی حساب در سـر بَصَـر اگـر نبـود نـور یا حجاب
یـارب بـه قـدر منـزلتـم روشنـی بـده هرچند سوزیارسوخته هم سیخ وهم کبـاب
***
غم جدایی
عشقــم اگــر به فـریاد از در مرا براند از در روانـه گـردد،عشقـم رسد به فریاد
داد از غم جــدایی لعنت به جرم وبیداد لعنـت به جـرم وبیداد ،داد از غم جدایی
شهره شهر
دل به دریا می زنم با قایق زیبای عشق نی نوازی می کنم هردم به کوک ونای عشق
شهره شهـــرم به نازک بینی ودلدادگی هیچ محبوبی نگیرد بی تعارف جای عشق
خرمن دل
از ازل نام من وعشق به هـم دوخته شـد خرمن دل به دوصدشعله جان سوخته شد
حاصل دیگ می ودُردی ناب است فهیم هرکس ازکوچه او رفت وشد افروخته شد
***
دل دریایی
ای دل دریائی ات سرشـار امـواج صفـا ای خروش عشق تو اندیشه برد ازیادما
آه دل با اشک سرسـابی برای مـن چـرا یک نظر غافل مشو از یار تا بینی خـدا
***
آسمان عشق
آسمان عشـق من را تیرگیهـا درگرفــت این چه آشوبی است که اندر جان هم در سرگرفت
مرگ بر این چرخ شوم و بی در و دروازه باد رخش و آهو و کبوتررفت و جاشان خرگرفت
***
دل وجان
مهربـانـان جهـان نامهـربـانی می کــنند صد عجب ازآنکه در این دار فانی میکنند
می کشم از این دل و جان سراسر عاشقم ورنه آن بودم که یاران زبـانی می کنند
***
حیف
حیف ازاین لحظه های درحقیقت شادی ام جای شادی غم گرفته و سعت تنهائی ام
یـار و مـار و تـار و نـار و زارو هـــار جملگی در یک قفس محروم ازآزادی ام
***
عشق و زندگی
آنچه می پنداشتم جزدرخیالم نیست نیست جمع عشق وزندگی غیرازوبالم نیست نیست
میشودتنهای تنها با دل عاشـق بود وبس اصلا این اوضاع باب میل وحالم نیست نیست
***
افریته
هیچکس از سر این افریته آگاهی نیـافت بر درون و قلب این پیچیده کس راهی نیافت
کاش روشن گردداین بیقوله دردریای عشق دام صیادی رها کردم ولی مـاهی نیافت
***
عشق نکو
کی رود از یاد مارا صحنه های شاد عشـق زندگان را زندگانی داد نام و یاد عشق
تا که باشد دل، مرا عشق نکو باید نصـیب گر بمیرد دل، خداگیرد زعاشق داد عش
خیال بد
تـو یـار مـا نـه ای فکـر دگـر کـــــن خیــال بــد زفکــر ســر بــه در کن
مـرا یـاری زیــارستــــان بــدادنــد زصـاحب یـار مـا خـوف وحــذر کن
***
پری چهره
مـن دلخـوش یـاران پـری چهره نمـانم از فـرط صفـای دلــم اینگـونه جـوانم
پروانه صفـت گـرد سـر یـار بچـرخــم قدر گهــرو عشـق درون مــایه بـدانـم
***
رسم دوستی
اول سلام وعـرض ادب برشمــا وبعـــد خواندم پیام ودرک نمـودم بســان رعد
می خواهم از خـدا که شفایت دهد عزیز این نیسـت رسم دوسـتی واحترام وعهد
***
امر معشوق
گر که مجنونی ویا لیلی مرا بـا خـود گـذار در مسیر عشق مارا نیست با این هر دو کار
عاشقم بر هرچه بود وهست، اندر زندگـی ما مطیع امر معشوقیم چه گل باشد چه خــار
***
بی نام و نشان
کاش می دانستـم که تو بـی نـام ونشـان ازکجائی و چه می خواهی این وقت ومکان
قاصـدک یا کـه SMSکه فقط یک طـرفه است همچوتیری است که برگشت ندارد به کمان
***
ابلیس
در خواب نـاز بودم وابلـیس من شــدی دیدم رقیـب دلـبر قدیـس مـن شــدی
آسوده ات کنــم برو وغــرق خواب شو سلـمان نمـرده قـاتل بلقـیس من شدی
***
مدال دلبری
مـن نـه نـادانـم ونـی نـادان پـرســـت عاشقــم بـرهـر چه بود وهرچه هسـت
افتخــارم همنـشینی بـا کـسی اســـت کــو مــدال دلبــری دارد به دســـت
نـامـراد آن کـو کـه در دنیــای عشــق عهـد خـود بر بست وبا خواری شکست
**
قصد تباهی
احساس من این است که تو ابلیس رجیمی یعنی که به شیطان صفتان جـمله زعیمی
گر نیســت تورا قصـد تبـاهی و خـرابی علـت چـه بـود هیـزمـه نـارو حـمیمی
***
نرگس مست
نرگـس مسـت تـوآرام دل زار مـن است دم به دم یـاد تو اندیشه وگفتار من است
ناز کم کن که مرا طاقت هجران تو نیست تو بهشـت منی و دوری تو نار من است
***
چشمان خمار
همه خوابند وچشمانم خمار آتش قلیـان نمی دانم چراامشب نه این سازد مرا نی آن
گمانم سردی آنقدر است که اومامورگردیده مراسرما دهد جسم وبسیرد آب در گلدان
***
بهشت و دوزخ
بهشت ودوزخ همان قرب وبعد معشوق است وآتش وملـک المـوت وحـورکـرده دل
محــمد وعــلی وآل او حبیبـــاننــــد حـرام ومستـحب وواجـب ومباح خجل
***
راه ناهموار
هر چــه بیــنم مـال وتزویر است وزور خـلق وشیطــان وهــزاران مـار ومـور
مقصـدی تـا بـی نهــایت پیـــش روی راه نــا همــوارومـرکـب لنـگ وکـور
***
حسرت
جملــه در ایمــان وعقـل ودیده سست مـردم انـدر حســرت فهــم درســـت
بـاغ ایمــان در شــرار خـلق سـوخت ای خوشان گل را کـه در ویـرانه رست
***
نادان
گفتمت نـادان،گویی نیسـتم،گـویـم چرا؟ گفتمت شیطان ،توگویی نیستم ،گویم چرا؟
گر کـه نادانی، ویاشیطان تو رابا ما چکار گفتمت حیوان ،تو گویی نیستم ،گویم چرا ؟
***
خواب و بیدار
تو خــوابی یا کــه بیــداری حبیبم من از عشـــق نــگـاهت بــی نصیــبم
خدا داند که چشــمـانم نخــوابیــد توئـــی درمــــان درد و هــم طبیـــبم
***
گلشن راز
طالع خبر ز گلشــن رازم نمی دهد توفیـــق ورد و ذکـر و نمــازم نمــی دهد
بر مدعـی ببر تو خبر از زبان دوست برگو چـرا زیارت قدس و حجازم نمی دهد
***
بی حیا
خم غدیر خم چشم بی حیای تو نیست علـی و فـاطمه بخشنده جفای تـو نیــست
مرا نسب ز تو قطـع و تو کلب آزادی خدای خــالق بابا یقیــن خــدای تو نیست
***
بی ادب
آن که تو را .....بدان راه ......بلد است حاصل خدمت به خـران عرعر و گوز و لگد است
بی ادبـی پیشــه تو، جوهر اندیـشه تو خود تو شمر این هنرت خارج از حرف و عدد است
***
شب قدر
ای شب قدر مرا یـــــاور باش اشــــک و آهم ز وفـا داور باش
قلبم از زنگ و سیـــاهی بزدای در رگ و خــون و دلم باور باش
******************************************************
فقط برای تو
امشب فقط برای تو دل میدهم وبس با ذکر ویادونام تو من میکشم نفس
باشد که مهر من به دل و جانت اوفتد عشقم فزون کنی و کنی ریشه هوس
***
محضر دوست
امشب من و باده و می و خم مستیم از بند تو ای عروس دنیا رستیم
تا محضر دوست میرویم رقص کنان تا صبح ابد محو جمالش هستیم
***
سود و زیان
مرحم است آنچه كه پيش آمد و در پيش آيد اي بسا درد كه درمان دل ريش آيد
حاجتم نيست به كس تا كه مرا عشق نكوست هر كه را سود و زيان در عمل خويش آيد
***
شاهد
شاهد از آن جهت شهدايند،كه عاشقند آنان شهيد راه خدايند ،كه صادقند
بي معرفت كجا سفر معنوي كند عاشق همان جماعت حق است كه فارقند
***