«چشمه جان»
«چشمه جان»
*****************
زدلم نشان چه جوئی که ترا چسان پسندم
تو مرا چنین پسندی و مَنت چنان پسندم
صنما تو عشق خود را به دلم چنان فکندی
که اگر توجان بخواهی ز دلم همان پسندم
چو کمـان ابرویت را به زه دو دیده گیــرم
ره عشق وبندگـی را زصمیم جـان پسندم
ز ره توانگــری، با من بینـوا چنــان کن
که اگـر پسندت آید قدمی ، توان پسندم
به مراد و مرشد ما ، دل و قامتی جوان ده
که من ارچه پیر و زارم،شرری جوان پسندم
ره زندگی فرازاست ونشیب وتلخ و شیرین
و رهـایم از دو عالــم که ره امان پسندم
به زلال چشمه جان همه جوشی وخروشی
دل وقلب وچشم وگوش وبصری روان پسندم
چه بگویم از فراغ و غـم غربت اسیری
کـه لقـاء روی مـاه تو به هر زمان پسندم
تو ودوستی خوبان ، نظری به حال سید
که من از ازل مریدم و هم از اوان پسندم
سید محمد شجاعی (سید پردیس)