تولُّــدی دوبـاره
(در سالگرد ازدواج ، براي همسرم سرودم)
با هديه اي چنين،قدر دان همسران نيکو کار خود شويد
**************
در ماهِ تیر، من متولّد شدم دوبار
یک بار را، ز مادر و بار دگر ز یار
ای راِح روح، همسر و هم کُفو همدلم
حرف دلم شنو چنان که، شنیدسته ای کرار
تقدیمت ای یگانه، که روز و شبم تویی
سرچشمة مُحبّت و توفیقی و قرار
صد سال اگر برای تو گویم شعارِ عشق
جبران لطف تو، نتوانم یک از هزار
خواهم که جان طلب کنی، جانم فدای تو
ای بود و هست زندگیَم را ترا نثار
احسن به شیر مادر و دامان طاهرت
صدها سپاس و حمد به درگاه کردگار
دستم تهی است، جز سند عشق زندگی
دارم به حسن و لطف وجود تو افتخار
گر بذر پاک و همّت عالی دهد خدای
آری شود، کویر گلستان و لاله زار
در سایة عنایت و همکاری تو بود
ایمان و هجرت و مجاهده و جنگ و کارزار
فیض و سعادت آن، شوََدش از وفا نصیب
کو گلشنی بدست بیارد، نه خار زار
شعرم اگر نکوست چه قابل بُوَد ترا
زیباترین قصیدة دورانی، ای نگار
یارا تو در درون، مَحَک گنجی وطلا
میزان بی بدیل، که بر می کشد عیار
بی همرهیِّ خِضر و فهیمی چنین حکیم
سخت است راه، همچو گذشتن ز کوهسار
در شأنت این غزل نه بسی در خور است و لیک
خواهم سرود مثنوی عشق پایدار
یارب جوانی ام به سلامت گذشت و رفت
خشنودم از عنایتِ توفیقِ همجوار
کِی می پسندد، این دل سرگشته دوریت
آن لحظه ای که بی تو شود خانه، الفرار
دانم به روز محشر و یوم الحسابِ دین
جز توشة رضایت حق، نایَدَم بکار
آن دم که نیستی به برم مرغ بی پرم
هر لحظه سالی و دل من ثانیه شمار
وقتی که معرفت شود، آیین زندگی
خوب و شنیدنی است، چو آهنگ ماندگار
شرمنده ام ز لطف انیسی چنین به راه
جاری و پرنشاط چنان رود و آبشار
یارب نظر تراست، به دوران چه عاقبت؟
آن را که بود یار، که نه، مار در کنار
!
سیّد ز سالکان طریقت بپرس، هان؟
بهتر ز یار نیک چه باشد به روزگار؟