برای کارنامه درسی عشق زندگی( دخترم سهیلا)

دختر خوب من ، ای زَمزمِ پاکیزه نهاد

از من ای جان پدر" زنده واحسن" به تو باد

تویی در گلشن بابا که، گل سرسبدی

عاری از آفت وکَس از تو ندیده است بدی

ادب ومعرفتت، هست ترا حسن وکمال

همت وسعی وتلاشت، همه بر طبقِ روال

مهربانی وفروتن، تو در آفاق و فرود

مایه زندگی ات، برگی از اعماق وجود

چون گهر جلوه گری می کنی و، بذلِ وفا

اهلِ دل باشی وبا جامعه درصلح وصفا

آنچه آرامش جان می دهدم، جان پدر

شهدِ آن است که عمرم نشده از تو هدَر

می روی تا که کنی، در طلب علم تلاش

علم نافع بود، اداب وادب، غیرِ معاش

افتخارم به تو شد چون که شنیدم خبری

خبرم هست که در مدرسه از عُمده سَری

نمراتَت چو ستاره ، بدَرخشید همه جا

به، چه خوشبخت بود ، هرکه رفیق است ترا

جان بابا به تو می نازم و، بشنو تو زمن

بر توباد جَهدِ در آبادی ی اندیشه وتن

چون که بازار جهان، عرصه داد وستد است

منفعت آن بَرَد ای جان که تجارت بلد است

عمر وجان تو همی ثروت و دست مایه توست

فکر واندیشه ترا ، زیور وهمسایه ی توست

عشق نیکو به جهان ، اوج برازندگی است

علم وعقلی اگرَت باشد، چو دارندگی است

در رقابت بود، این عالم واجزای جهان

هوشمندی همه را هست ، چو تیری به کمان

هرکه را عقل ، مهیا بُوَد ، از فهمِ درست

همچو بذری است که در مزرعه ای خوب برُست

این جهان مردم خود را به الَک بیزَد و خویش

می دهد مزد، به هر طایفه ومَسلَک وکیش

مفت و ارزان نشود قسمت ویا حاصل کَس

که گل، حق چمن و، دور ازاو شوره وخَس

تا جوانی، به طلب خیز وبساز عقل و وجود

شخص ناساخته را عشق محال است ورود

شعرم از سینه تراوید ودل از شوق گریست

چون بدیدم ، برِ کار نامه ی تو آن همه بیست!!!