شور و الهام
شور و الهام
*****
تا به صبح رقصیدم، در سماع مژگانت
ای حبیب جان پرور، جان من به قربانت
قطره قطره می لغزید، روی برگ گل اما
حامل پیامی بود، حال ناز چشمانت
با نسیم همراهی ، ساز کوک بارانی
جعد موی افتاده ، روی خیمه جانت
عاشقانه می خندی، با نگاه من ای گل
زیر لب چه می گویی، هی! نلرزد ایمانت
قمری غزل خوان و ، ازبهار سر مستی
پر زشور والهام است، نغمه خوش الحانت
سرو قامتت ای دل ، شد نشان گمراهان
هم نوا شده با من ، شعر وبیت دیوانت
مخمل نگاهت را ، تا ردای جان دارم
کی شود ز من غافل، لطف وجود واحسانت
با غبار پایت باز ، عاشقانه می آیم
تا که طرفه برگیرم ، از تصدّق جانت
تاکه هستی وباشی ، سیدی وآقایی
من نخواهم آبادی ، هرچه هست ویرانت
+ نوشته شده در سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت توسط سید محمد شجاعی - معمار وآرشیتکت
|
سید محمد شجاعی (سید پردیس)