مرتبه عشق
مرتبه عشق
سحرم باز مرا خلوت د یدار آمد
یاد دلدادگی و شو کتی یارآمد
رحمتی کزطرف برج امین نازل شد
مایة دلخوشی هر گل و هرخار آمد
خواستم کام دعا باز کنم، بهر خدا
دل سرگشته اسیرِ دلِ د لدارآمد
از لطیف سحری نکته طلب کردم، گفت:
صبح نزدیک شد و طلعت انوار آمد
از غزل خوانی مرغان و سکوتِ مه و ماه
لرزشی بر بدن مرده افکار آمد
ای پریشان شده از کسوت بی عقلی ها
می ندانی که کنون عرصة انکارآمد؟
راه گم کرده، بجایی نرسد جز رهِ نار
عشق حق، راهگشای ره عَیّار آمد
آنکه را شیوه، رهِ عاشقی و رندی شد
محرم راز و امینِ همه اسرار آمد
اِرجِعی ربُّکَ وَ راضیةٌ مرضیّة
ّآیه ای بود که دربارة ابرار آمد
ازچه دلگیرشوی گر، فقط او را داری ؟
آنچه را صحنة پیچیده به انظار آمد
غیرتت ناب و مبارک، همگی در خورشأن
خوشدل، آنکو که به همیاریِ اَغیار آمد
پاک و خوشبو چو گلِ نرگس و یاس و مریم
سفره دل تو نمـا پهن، که افطار آمد
این همه لطف و کرم از طرفِ خوان تو بود
ورنه این بنده مرا با همـه اقـرار آمد
بر من الهام نمودند، ره عشق و جنـون
چون شهابی که به خرمنگهِ گلزار آمد
سیّد از مرتبة عشق شد، اینگونه فهیم
خلعتی شد که برازندة هوشیار آمد
سید محمد شجاعی (سید پردیس)