مانع پیشرفت
مانع پیشرفت
یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند اطلاعیهی بزرگی را
درتابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:
دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت.
شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که در ساعت ۱۰در
سالن اجتماعات برگزار میشود دعوت میکنیم.
در ابتدا همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت
میشدند اما پس از مدتی کنجکاو میشدند که بدانند کسی که مانع
پیشرفت آنها در اداره میشده که بوده است.
این کنجکاوی تقریبا تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به
سالن اجتماعات کشاند.
رفته رفته که جمعیت زیاد میشد هیجان هم بالا میرفت همه
پیش خود فکر میکردند این فرد چه کسی بود که مانع
پیشرفتما دراداره بوده؟ به هر حال خوب شد که مرد!
کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی نزدیک تابوت
میرفتند ووقتی به درون تابوت نگاه میکردند
خشکشان میزد و زبانشان بند میآمد.
آینهای درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون
تابوت نگاه میکرد تصویر خود را میدید.
نوشتهای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
«تنها یک نفر وجود دارد که میتواند مانع رشد شما شود
و او هم کسی نیست جز خود شما.
شما تنها کسی هستید که میتوانید بر روی
شادیها ، تصورات و موفقیتهایتان اثر گذار باشید.
شما تنها کسی هستید که میتوانید به خودتان کمک کنید.
زندگی شما وقتی که رئیستان ، دوستانتان ، والدینتان ،
شریک زندگیتان یا محل کارتان تغییر میکند
دستخوش تغییر نمیشود،
زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر میکند که شما تغییر کنید.»
«باورهای محدود کنندهی خود را کنار بگذارید.»
سید محمد شجاعی (سید پردیس)